دنیای قلم - علی میرزامحمدی : اخیرا یكی از خطیبان مشهور، وضعیت فعلی كشور را به ساخت كشتی نوح تشبیه كرده و معتقد است وقتی توفان بیاید فایده آن مشخص خواهد شد. درباره این اظهارنظر نكات زیر قابل ذكر است: - بهرهگیری از شبیهانگاریهای تاریخی- دینی برای توجیه ناكارآمدیها و پوشش دادن ضعفها، از شیوههای قدیمی است كه نه تنها نخبهها بلكه حتی عامه مردم نیز آن را به نقد كشیدهاند. تشبیه وضعیت اقتصادی كشور به دورههای زندگی پیامبران یا اوایل ظهور اسلام هیچكس را در توجیه این ضعفها قانع و به آینده امیدوار نمیكند. - حتی اگر این خطیب محترم بخواهند از داستان كشتی نوح در تبیین وضعیت كشور بهره بگیرند بهتر است وضعیت كنونی را به وضعیت پس از توفان نوح تشبیه كنند كه مردم ایران در جریان سقوط رژیم شاه با ورود به كشتی انقلاب به سرزمین نجات پساانقلاب اسلامی قدم گذاشتند و سپس توضیح دهند كه چرا پس از چهل و چند سال نتایجی كه باید در رفاه زندگی مردم ظهور پیدا میكرد محقق نشده است؟ - بین ساخت كشتی توسط حضرت نوح (ع) و اقدامات حكمرانی در كشور ما تفاوت كلیدی وجود دارد. ساخت كشتی نوح یك امر خارج از حكمرانی بوده و به واسطه آن امور جاری مردم مختل نمیشده است. در زمان ساخت كشتی نوح هیچكسی متضرر نشده و معیشت و اقتصاد مردم آن دوره تاریخی چه پیروان و چه مخالفان دچار نوسان نشده است. در حقیقت نوح (ع) در زمان ساخت كشتی، هیچ نقشی در حكمرانی نداشته است و هزینه ساخت كشتی نیز از جیب بیتالمال و اموال عمومی و دولتی پرداخت نشده بود. - از منظری دیگر اگر قدرت حكمرانی در دست حضرت نوح بود ساخت كشتی موضوعیت خود را از دست میداد. بر این اساس وقتی اقدامات ما در عرصه سیاستگذاری و اجرای آنها به صورت مستقیم در زندگی مردم موثر است و قدرت و ابزار لازم برای سیاستگذاری و عملیاتی كردن آنها را در اختیار داریم چرا باید نجات مردم را به آیندهای نامعلوم محول كنیم و مردم را دلخوش كنیم كه بسان كشتی نوح، روزی، روزگاری از زیر بار مشكلات رهایی خواهید یافت. عرصه حكمرانی عرصه شبیهانگاریهای تاریخی و آیندههای مبهم نیست. مبنای حكمرانی، سیاستگذاری بر اساس عقلانیت، با در نظر گرفتن تواناییها، منابع و محدودیتهای كشور و مشخص نمودن زمان دقیق تحقق آنهاست. این شبیهانگاری تاریخی نشان میدهد در سیاستگذاریها درك واقعبینانهای از اولویتبندی مسائل و رتبهبندی چالشها و موقعیت جهانی كشور وجود ندارد. پرسش كلیدی در این میان آن است: اگر دست یافتن به اهدافی كه آنها را برای آینده كشور بنیادی تلقی میكنیم منتهی به فقر اجتماعی، افزایش شكاف طبقاتی، ناامیدی، ركود، افزایش مهاجرت نخبهها از كشور، تاخیر در سن ازدواج و بدتر از همه برهم خوردن تعادل جمعیتی، كاهش فرزندآوری، تشدید سالمندی و افزایش آسیبهای اجتماعی بشود آیا بازهم میتوانیم دست یافتن به این اهداف را ساختن كشتی نجات كشور قلمداد كنیم؟