دنیای قلم - محمد بلوچ زهی : در ادبیات فولكلور بلوچستان «بیساز رقصیدن» یا «بیآب شنا كردن» كنایه از میل مضاعف برای انجام فعلی و عملی داشتن است كه ره به جایی نبرد و بیحاصل بود و نتیجهای نداشته باشد در بر. چنین عمل و رویهای را نیز در فرهنگ عامه ایران زمین همان«آب را در هاون كوبیدن» گویند كه آن نیز كنایه از كاری بس عبث مرتكب گشتن و حاصلی جز تشتت و كدورت و بیاعتمادی و بدبینی در پی داشتن است. اصلن آن دو مثل كه ریشه در فرهنگ كهن ما ایرانیان دارد را برای بیان مقصود و منظور خویش خواهم گذاشتن به كنار، به گذارهای متوسل خواهم شد كه ریشه در باورهای دینی و اعتقادی همه مسلمانان دارد تا بلكه كارگر افتد و بهتر فهم شود و پذیرش و مورد قبول گردد واقع.
«مومن از یك سوراخ دو بار گزیده نخواهد شد» سخنی است كه به گمانم و اگر نیز اشتباه نكرده باشم متعلق به پیامبر اسلام. احتمالا هم برای همه به ویژه برای آنانی كه سنگ خدا و پیامبر را به سینه میزنند كلامی باشد آشنا و شاید این گذاره برای یادآوری برخی از همین تكرار مكررات كه حال دیگر گشته است این روزها سوهان روح و پنجه میكشند بر روان جامعه، مقبول واقع گردد! از ما گفتن است و نوشتن و البته اگر شنیده شود و دیده وگرنه دیگر چه كاری میتوان كرد كه مانع از این همه آزردهخاطر شدنها شد و تكدر خاطر ساختنها و تلنبار گشتن عصبیتها و عصبانیتها و مصیبتها!
وااسفا. گرچه متاسفانه این روزها آستانه تحمل چنان پایین آمده كه حتی همین با مصالحه نوشتن و نیز بیمداخله گفتنها نیز دیگر چماقی خواهد شد بر سر نگارنده به ویژه برای ما بلوچ ها كه به گمان دیوارمان كوتاهتر از همه دیوارهای عالم باشد. هیهات. بگذریم از گله و شكایت و ناله كه چون همان مثل بالا ره به جایی نبرد و بگذاریم كلمات راه خویش را در پیش بگیرند و بروند بیگلایه تا بلكه منظور و مقصود به روشنی تمام بیان گردد. بر من ببخشایید كه اینچنین طولانی میچینم مقدمه را برای رفتن سر اصل مطلب؛ اما به قول معروف «تِه دل» میماند كه اگر نگویم چیست دلیل اینكه مدتی است قلم بر مّرُكب و نیز مركب این روزنامه نسُراندهام.
از خدا كه پنهان نیست و از شما نیز چه پنهان؛ هیچ؛ واقعن هیچ دلیلی جزو همین فضای بدبینی ایجاد شده و خوانشهای ناصحیح و برداشتهای ناصواب از نوشتههای ما نیست. در این فضای یأسآلود و مملو از سطحینگری برای من و مایی كه همواره همه دل خوشیمان به همین نوشتنها بند است سخت است ننوشتن اما از سوی دیگر پشت بند هر مطلب نیز تذكرات و چشمغرهها و جواب پسدادنهایی اگر باشد مصیبت میشود كه؟ پناه بر خدا! در طول سالیان فعالیت در عرصه نوشتن حتی به خواب ندیدهایم اینچنین فضایی را؟! آخر چرا؟! نتیجهاش چه بوده و چه خواهد شد حاصل؟ جز پنبهها را رشته ساختن و واقعیتها را انبار كردن و بیهودهگوییها بر روح و روان آدمی آوار نمودن! به قول ما بلوچان«خیر»؛ یعنی بگذریم و برویم سر اصل مطالب كه البت بخشی از اصل نیز در همین مقدمه طولانی گفته شد. حال برگردیم به كلام ابتداییمان همان مثل «بی ساز رقصیدن» و «بی آب شنا كردن» كه حكایت این روزهای صدا و سیماست! رسانهای كه همواره بر سر رفتارهای بس عبث و آماتور گونه خویش جامعه را هی عصبانی و عصبانی میكند! بله؛ صحبت بر سر همین توهینهای تازه صدا و سیماست كه گویا تمامی ندارد و عقل سلیم نیز باز میماند از درك آنكه آخر چگونه ناظران یك دستگاه عریض و طویل رسانهای غافل میمانند از خبط و بیحرمتی به مظلومترین اقشار این جامعه یعنی هنر و هنرمندان؛ آنهم مفاخری كه قدر ندیدهاند هرگز و نه صدایشان آشناست و نه سیمایشان برای صدا و سیما!
هنوز اثرات مخرب آن رفتار بسیار عجیب و توهین به سهراب محمدی یكی از برجستهترین موسیقیدانان مقامی كشور و مفاخر عرصه فرهنگ و هنر در اذهان عمومی باقی مانده كه در اقدامی دیگر در حین پخش موسیقی بلوچی پردهای تا به پهنای سینه پیش و روی موزیسینها نصب نمودهاند تا به زعم خویش اینگونه آلات موسیقایی را ستر كنند و نقاب بزنند بر رویشان و از پیش چشم نامحرم مخاطبان خویش پنهان بدارندشان! عجبا. این اقدام چنان ناشیانه و مضحك به نظر آمد كه چه بسا دستمایه طنزها و جوكها و لطیفههای اهل ذوق و قریحه گشت و چه محتوایی را برای فانسازان شبكههای اجتماعی فراهم ساخت. دستمریزاد! كجای دنیا دیدهاید كه رسانهای متعلق به ملت اینچنین برای مردم خویش همواره و بهطور مداوم با ندانمكاریهای برخی از دستاندركارانش همواره اسباب خشم را فراهم آورد و سرخوردگی! نقاب را پس چهره آلات موسیقایی دادن و پرده را تا پهنای سینه بر موزیسینها كشیدن در یك برنامه زنده تلویزیونی برای دیده نشدن آلات مكروهه و ممنوعه موسیقی عین خلاقیت است و سلیقه كه میبایست از دستاندركاران آن تجلیل به عمل آورده شود و قدردانی. وا وا. یعنی باركالله. چه بگویم! دیگر زبانها مو در آورد از این همه گفتنها. والله بالله تالله این رفتارها كه نشان از بیگانگی فرهنگی و اجتماعی و ناتوانی از درك درست حتی بدیهیترین مسائل روزمره است به جای ایجاد نشاط چنگ میكشد بر روح و روان پریشان این جامعه! چنگ. از ما گفتن بود. خود دانید. خیر پیش.