کد خبر : 277754 تاریخ : 1402 دوشنبه 28 فروردين - 08:15
48 سال پس از جنایت تپه‌های اوین شبانگاه 29 فروردین 1354   9 زندانی سیاسی  در تپه‌های اوین تیرباران شدند

دنیای قلم -محمود فاضلی : تاریخ كشورمان سرشار از جانفشانی‌ها و استقامت‌ مردان و زنانی است كه برای آزادی، استقلال و برقراری عدالت مبارزه كردند، به زندان افتاده و شكنجه شدند. مردان و زنانی كه در طول حكومت ستم‌شاهی بهترین دوران زندگی خود را گوشه زندان‌های انفرادی سپری كردند و در راه آرمان‌ها و آرزوهای‌شان و تحقق آزادی در كنار یكدیگر مبارزه علیه رژیم ضد مردمی و استبدادی شاه و برای پایان دوران سیاه دیكتاتوری پهلوی جانفشانی كردند. نام آنها همیشه در تاریخ این سرزمین به ثبت رسیده است. شبانگاه 29 فروردین 1354 هفت  نفر از اعضای سازمان چریك‌های فدایی به نام‌های بیژن جزنی، حسن ضیاء ظریفی، عزیز سرمدی، مشعوف كلانتری، محمد چوپان‌زاده، عباس سوركی و احمد جلیل افشار و دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین به نام‌های كاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل در تپه‌های اوین توسط مامورین ساواك و زندان اوین تیرباران شدند. بهمن نادری‌پور، معروف به تهرانی، بازپرس و شكنجه‌گر ساواك كه پس از انقلاب دستگیر، محاكمه و اعدام شد در جریان محاكمه اظهار داشت كه مافوق او، رضا عطارپور (ملقب به حسین‌زاده) او را در 7 فروردین 1354 به دفتر خود فراخواند. به او گفته شد كه عملیاتی قرار است انجام شود و پرویز ثابتی به او دستور داده تا در آن شركت كند. او در دادگاه فاش كرد كه در 29 فروردین 1354، او و سایر اعضای تیم عملیات برای صرف ناهار در رستورانی ملاقات كردند كه در جریان آن عطارپور به آنها گفت زمان عملیات فرا رسیده است و جزییات این نقشه مورد مطالعه و تایید ثابتی قرار گرفته است. به گفته نادری، «برنامه كشتن چند نفر از اعضای این سازمان‌ها بود.» هفت مامور ساواك برای اجرای دستور، تعیین شده بودند. معاون اداره چهارم ساواك، سرهنگ عباس وزیری، رییس زندان اوین هم بود. 

وزیری هم در جریان قتل‌ها حضور داشت كه به این ترتیب تعداد افراد جوخه اعدام به هشت نفر رسید.
طرح ادعای فرار زندانیان به عنوان توجیهی برای كشتن آنان، مانند بسیاری دیگر از ادعاهای رژیم پهلوی دروغی بزرگ و بهانه‌ای بیش نبود. این حادثه به تلافی ترورهایی كه پیش از آن به وقوع پیوسته بود، صورت گرفت. از جمله اینكه ترور سرتیپ زندی‌پور رییس كمیته مشترك ضد خرابكاری در 27 اسفند 1353 ضربه هولناكی به سیستم امنیتی رژیم شاه محسوب می‌شد. ساواك كه تا یك ماه پس از این ترور نتوانسته بود عوامل آن را بیابد، انتقام خود را از زندانیان سیاسی گرفت و 9 نفر از آنان را در تپه‌های اوین تیرباران كرد.
كمتر از سه هفته بعد، یكی از ماموران ساواك گزارش داد كه براساس گفت‌وگوها با مردم عادی، مرگ 9 زندانی «تاثیری كاملا منفی بر افكار عمومی» گذاشت. در گزارش وی آمده است «حتی حامیان حكومت معتقد بودند این نه نفر زندانی به قتل رسیده‌اند و ماجرای فرار تنها یك سرپوش انحرافی بوده است.» حتی كاركنان دفتر نخست‌وزیری كه ساواك از لحاظ سازمانی به آن تعلق داشت در مواجهه با این ماجرا «اندوه و نفرت» خود را ابراز می‌كردند. ساواك از سر استیصال امیدوار بود كه اقتدار خود را بار دیگر به دست آورد و با كشتن نه زندانی سیاسی ترس در دل مخالفان بیفكند. این اعدام یك پیام تهدیدآمیز مبنی بر اقدام متقابل در ازای تلافی عملیات چریك‌ها بود.
در 31 اردیبهشت 1354 و یك ماه پس از اعدام فراقانونی این زندانیان، دو افسر امریكایی به نام‌های سرهنگ پل شفر و سرهنگ دوم جان ترنر از افسران نیروی هوایی امریكا به ضرب گلوله كشته شدند. ترور این دو برای ساواك شرم‌آور بود. موج خشونت و ضد خشونت تبدیل به امری بی‌انتها شده بود.  48 سال پس از جنایت وحشیانه ساواك، دوستان این قربانیان همچنان خاطرات خود را از این 9 نفر با اشك و اندوه فراوان بیان می‌كنند. مهدی غنی یك از مبارزین سیاسی این رویداد را چنین روایت می‌كند: «وقتی خبر آمد كه این نه نفر هنگام فرار كشته شده‌اند، كسی باور نكرد. آنها را برداشتند و بردند و مشخص بود كه یك برنامه‌ای دارند. اینكه این تعداد افراد دسته‌جمعی بخواهند فرار كنند، امكان‌پذیر نیست. كسی حرف ساواك را باور نمی‌كرد. در آن زمان عملیات‌های مسلحانه در بیرون از زندان زیاد بود و رییس كمیته مشترك ضد خرابكاری ساواك هم كشته شده بود و چند مستشار امریكایی را زده بودند. ساواك هم نتوانست عوامل را پیدا كند. این نه نفر هم جزو سران زندانیان سیاسی بودند تا عملیات‌های بیرون متوقف شود، آنها را تیرباران كردند. اما حتی پس از انتشار این خبر نه تنها این عملیات‌ها متوقف نشد، بلكه تشدید شد. این نه نفر جزو لیدرهای گروه‌ها بودند. مصطفی خوشدل و كاظم ذوالانواری جزو بچه‌های رده بالای سازمان مجاهدین خلق بودند. از نظر اخلاقی، رفتاری، فكری و عملی، بچه‌های بسیار برجسته‌ای بودند. ساواك هم فهمید اینها در زندان سازماندهی می‌كنند، افراد را آموزش می‌دهند، هفت نفر دیگر كه چپ بودند هم جزو بچه‌های قدیمی و جاافتاده بودند. اینكه این نه نفر را كشتند، چون تاثیرگذار بودند.» 
محمد محمدی (گرگانی) از اعضای سابق مجاهدین كه مدتی با ذوالانوار در زندان بود از او چنین یاد می‌كند: «كاظم ذوالانوار گاه چنان قرآن و نهج‌البلاغه می‌خواند كه همه بچه‌ها شیفته او می‌شدند. كاظم، آدم فكور و صادقی بود. رجوی هم خوب می‌دانست كه او فردی با ارزش و والایی است. كاظم فرد بسیار دقیق، مرتب و معتقدی بود و نزد بچه‌ها خیلی محبوبیت داشت و برخوردهایش بسیار سازنده و اصولی بود. وقتی نماز می‌خواند، بچه‌ها پشت در اتاق می‌ایستادند تا صدایش را بشنوند. رفتار كاظم با مسعود كاملا متفاوت بود. روش‌های عمیق و استراتژیك داشت. برخوردی كریمانه داشت و رجوی از او حساب می‌برد.»
لطف‌الله میثمی نیز از كاظم ذوالانوار چنین یاد می‌كند: «كاظم با اینكه جزو مركزیت سه نفره سازمان در بیرون (آرام، رضا رضایی و ذوالانوار) بود ولی در بازجویی كلمه‌ای در این مورد نگفت و از طریق او احدی لو نرفت. وانمود كرده بود كه یك عضو ساده است. بعد از بازجویی، با كوله‌باری از دستاوردها از كمیته به زندان قصر منتقل می‌شود. ذوالانوار بدون اینكه عموم بچه‌های زندان و پلیس بدانند كه او كیست و در چه رتبه‌ای است عملا زندان را اداره می‌كرد و شناسایی‌های زیادی به جنبش مسلحانه بیرون ارایه می‌داد و در حقیقت رابط بین جنبش بیرون و زندان بود. زندان قصر در عمل دست كاظم ذوالانوار بود. او واقعا بر شرایط مسلط بود و تمام زندان را اداره می‌كرد.»