دنیای قلم - كوروش احمدی : توافق اصولی كه بین ایران و عربستان حاصل شد، گام مهمی است در جهتی درست. هیچ دلیلی وجود ندارد كه دو كشور مهم در یك منطقه مهم با هم قهر باشند و از سخن گفتن باهم اجتناب كنند. برخی ملاحظات در مورد این تحول مهم به شرح زیر است.
1- ایفای نقشی عمده توسط چین در این رابطه غافلگیركننده بود، اما تعجبآور نبود. اینكه دیگران، از جمله عراق، چند سال كوشیدند، اما راه به جایی نبردند و ناگهان چین كار را تمام كرد، گویای اهمیت خلیج فارس برای چین و موقعیت و اهرمهای چین در خلیج فارس از یك سو و نقش آن كشور در چشم عربستان و به ویژه ایران از سوی دیگر است. چین در مقایسه با دیگر قدرتهای بزرگ بیشترین وابستگی نفتی و گازی را به خلیج فارس دارد؛ به نحوی كه اگر برخوردی در خلیج فارس روی دهد، چین بیشترین ضرر را خواهد كرد. در 2021 مبادلات دو جانبه بین چین و كشورهای شورای همكاری حدود 230 میلیارد دلار بود و چین حدود 200 میلیون تن نفت از این كشورها خرید. چین هماكنون 17 درصد از نفت خود را تنها از عربستان تامین میكند. اما دو قدرت بزرگ دیگر یعنی امریكا و روسیه به لحاظ بازار انرژی بزرگترین برنده یك تنش در منطقه خواهند بود. روسیه هم از نظر اقتصادی و هم ژئوپلیتیك سود خواهد برد و امریكا كه به صورت خالص صادركننده نفت است، به لحاظ تراز پرداختها منتفع خواهد شد. البته آسیبپذیری دموكراتها از نظر افزایش قیمت بنزین در امریكا در فاصله یك سال قبل از انتخابات میاندورهای همچنان دردسرساز اما در صورت وقوع جنگ قابل مدیریت خواهد بود. اروپا نیز بر خلاف چین قابلیت بیشتری برای جایگزینی نفت خود از شمال آفریقا و داخل اروپا دارد. لذا قابل درك است كه چین شدیدا نگران تنش در خلیج فارس و تضعیف موقعیت جهانیاش باشد و به هر تلاشی برای جلوگیری از چنان تنشی یا به حداقل رساندن آسیبهای آن بر تامین انرژی دست بزند.
2- میتوان احتمال داد كه امریكا و اروپا نیز از تنشزدایی بین ایران و عربستان ناخشنود نباشند: چرا كه اولا منافع فزاینده چین در خلیج فارس هر ضرری برای غربیها داشته باشد، حداقل این امكان را ایجاد میكند كه در صورت اقدامی فرضی علیه تاسیسات اتمی ایران، ممكن است مقامات ایرانی به راحتی نتوانند در جهت قطع صدور نفت از خلیج فارس تلاش كنند، چرا كه در این صورت ضرر آن در درجه اول متوجه چین خواهد شد. ثانیا بهبود رابطه بین ایران و كشورهای عربی خلیج فارس ممكن است از نظر كاهش میزان تعهدات و تداركات امریكا برای دفاع از این كشورها مفید باشد؛ چرا كه در صورت همان اقدام فرضی، ممكن است نگرانی كمتری از جهت حمله ایران به كشورهای عربی به عنوان اهدافی آسان وجود داشته باشد. برخی اندیشكدههای امریكایی نیز اخیرا فوایدی برای بهبود روابط ایران با كشورهای عربی قائل شده بودند.
3- روند احتمالی عادیسازی روابط عربستان و اسراییل و تسهیل آن نیز ممكن است به عنوان عاملی در این معادله نقش داشته باشد. شماری از كشورهای عربی خلیج فارس طی چند دهه اخیر قبل از انجام اقدامی در جهت رابطه با اسراییل، ژستهای مثبتی در قبال ایران نشان دادند و حتی سفرهایی در سطح بالا به تهران داشتند كه ظاهرا اهدافی تاكتیكی، از جمله ماخوذ به حیا كردن ایران در قبال برقراری انواعی از رابطه با اسراییل را دنبال میكرده است. سفر مشاور امنیت ملی امارات در آذر 1400 حدود دو ماه قبل از تبادل سفیر بین امارات و اسراییل و افتتاح سفارت انجام شد.
4- عادیسازی رابطه ایران و عربستان در زمان كنونی، یعنی زمانی كه سیاست خارجی بیش از هر زمان دیگر طی 44 سال اخیر تحت فشار است، رخ داده است. احتمالا تهران در چنین شرایطی بیمیل نبوده است كه از این طریق روزنهای در سیاست خارجی خود بگشاید و در جهت ترمیم موقعیت و وجهه خود حركت كند. به علاوه، شواهدی حاكی از نگرانی كشورهای عربی از اعتراضات اخیر در ایران نیز وجود دارد. لذا، بعید نیست كه آنها نیز ضمن تلاش برای استفاده از فرصت كنونی و حل برخی مسائل مزمن خود با ایران، در عین حال بیمیل نباشند كه حاشیه مانوری نیز برای تهران در مواجهه با مسائل داخلی ایجاد كنند.
سوالی كه اكنون باقی است این است كه آیا توافق ایران و عربستان برای برقراری روابط دیپلماتیك با توافقات مشخصی برای حل مشكلات قدیمی و مزمن بین طرفین نیز همراه بوده یا چنین توافقاتی به بعد از برقراری رابطه موكول شده است. اگر توافق در مورد مسائل مورد اختلاف مقدم بر توافق در مورد از سرگیری روابط بوده باشد، در این صورت كار از این پس به راحتی پیش خواهد رفت. اما اگر تبادل امتیاز در مورد مشكلات موجود در ارتباط با مسائل یمن، لبنان، عراق، سوریه و ... به بعد از برقراری روابط موكول شده باشد، ممكن است همچنان مسیری پر دستانداز پیش روی داشته باشیم.