دنیای قلم -اصغر میرفردی: هر مكتب و ایدئولوژی ممكن است پایه یا پایههای ویژهای را برای قدرت جامعهها مهم و تعیینكننده بداند. در گذشتههای پیشامدرنیته، قدرت جوامع در شكوه و عظمت قدرت مركزی، برج و بارو، قشون و لشكركشی و كشورگشایی بود. در پرتو دگرگونیهای روزگار مدرن، معیارها و پایههای قدرت جامعههای انسانی دچار دگردیسی شدهاند. نخستین پایه نوینی كه پس از شكلگیری دولت-ملت بسان پایه قدرت جامعه پدیدار شد، پشتوانه مردمی قدرت سیاسی بود. امروزه در سراسر جهان حتی حكومتهایی كه ماهیت توتالیتری دارند، دستكم به گونه وانمودی، خود را متكی به اراده و پشتیبانی ملت جامعهشان میدانند. دگردیسیهای رخ داده در گسترههای دانش، فناوری، اقتصاد و گفتمانهای قدرت سنتی، زمینه برجسته شدن مفهومها و پایههای نوینی، بسان بنیادهای قدرت ملتها را فراهم ساخته است. از میان پایههای نوین قدرت ملی كشورها، میتوان به سرمایههای انسانی، سرمایه اجتماعی، دانش و فناوری كاربردی، رونق و شكوفایی اقتصادی و قدرت پول ملی، نقشآفرینی در تجارت و توسعه جهانی، توسعه پایدار (توسعه همنوا با حفظ تنوع زیستی) و همبستگی ملی اشاره نمود. اگر با نگاه تحلیل گفتمانی به این عناصر بپردازیم، همه آنها در پیوند با یك محور و دال مشترك معنا پیدا میكنند و مفصلبندی میشوند و آنهم «حكمرانی خوب» است. به گفتاری سادهتر، حكمرانی خوب با فراهم ساختن زمینه دانایی و شایستهسالاری، از امكانات و توانمندیهای موجود در جامعه، راه شكوفایی و توسعه را میگشاید، زمینه علمی شدن جامعه را فراهم میسازد، از مزیتهای نسبی كشور با اولویتبندی بجا و علمی، بهترین بهرهبرداری را به عمل میآورد، برای آینده كشور افقگشایی میكند، قلمرو مراودات و تعاملات منطقهای و جهانی را گسترش میدهد.
حكمرانی خوب، میتواند این باور كه «سیاست، هنر ممكنها است» را در جامعه عملیاتی كند. با بهرهگیری از توان و توانمندی سرمایههای انسانی در كشور، سوای نوع بینش و جهتگیری سیاسی كه این مهم خود نیازمند پرهیز از سیاه و سفید كردن سرمایههای انسانی است، هر جامعهای میتواند راه شكوفایی را بپیماید. حكمرانی خوب، میتواند با توجه عملی به چنین اهداف و محورهای، یك جامعه را به معنای واقعی قدرتمند، شكوفا و در عرصه جهانی سرافراز سازد، به گونهای كه در كانونهای اقتصادی و سیاسی منطقهای و جهانی، وزنهای غیر قابل انكار گردد و متناسب با توان و قدرت خود، مرجعیت چند جانبه پیدا كند.
چنین سازوكاری نیازمند همدلی و همگرایی كافی در جامعه -با وجود تنوع اندیشهها- است، این همگرایی با وجود سرمایه اجتماعی بالا به دست میآید. اعتماد، محوریترین عنصر سرمایه اجتماعی برای همگرایی ملی است و بدیهی است كه اعتماد به نهادهای حكمرانی یا همان اعتماد نهادین، نقش مهمی در سرمایه اجتماعی دارد و میتواند پایه همگرایی، مشاركت و توسعه ملی گردد. با سیاستهای آزمون و خطا، پنداشتها و تصورات محفلی و گروهی نمیتوان مسیر قدرتمند شدن جامعه را پیمود. قدرتمند شدن، نیازمند برنامهریزی داناییمحور است كه به نتایج ملموسی در خود جامعه بینجامد، به گونهای كه در ارزیابی واقعی شهروندان هر جامعهای معنا پیدا كند و آنها نمودهای واقعی شكوفایی و توانمندی جامعه را در زندگیشان ببینند. قدرتمند شدن را نمیتوان با نگاه حداقلی به مردم، روابط بینالمللی و استانداردهای زندگی تعریف نمود و بدان دست یافت. به صرف برشمردن برخی رتبهها در جهان، نمیتوان آنها را نشانه قدرت جامعه برشمرد. هر جامعهای در درجه نخست از درون و با حكمرانی خوب، شایستهسالاری، دانایی محوری، همبستگی ملی و توجه به رای و نظر جمهور، قدرت مییابد. قدرت واقعی یك جامعه، در عرصه جهانی نیز به قلمرو تعاملات و اثرگذاری اقتصادی، علمی و توسعهای آن در بخشهای فراسرزمینی وابسته است. سخن پایانی اینكه، قدرت واقعی یك ملت، در گفتارها و آرزوها نیست، در كردارها و كارآمدیهای برآمده از عقلانیت و همبستگی ملی است.