کد خبر : 277354 تاریخ : ۱۴۰۱ سه شنبه ۴ بهمن - 11:49
اما نگاه نكردند آنجایی كه كمونیسم شكست خورد، در اداره امور پیش‌پا‌افتاده بود، نه در حیطه ایدئولوژیك

دنیای قلم -محمدرضا تاجیك : یك-  اسلاونا دراكولیچ در كتابِ «كمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»، می‌نویسد: فكر می‌كنم این كشورهای مادربزرگ من نه تنها نشان می‌داد كه ما چگونه در دوران كمونیسم دوام آوردیم، بلكه این را هم نشان می‌داد كه چرا كمونیسم شكست خورد: به‌ خاطر بی‌اعتمادی شكست خورد، به ‌خاطر ترس از آینده. درست است، مردم از سر فقر بود كه چیزی را دور نمی‌ریختند، اما از سر فقری كه در آن تمام مملكت محرومیت می‌كشید. همه فقیر بودند، فقر و محرومیت وضعیتی بود كه بعید بود هرگز تغییر كند، چون با حرف، اعلامیه و وعده و وعید سیاستمداران نمی‌شد آن را تغییر داد و مساله مهم‌تر اینكه نگه داشتن و دور نریختن، یك ضرورت بود، چون هیچ ‌كس واقعا به آن سیستم اعتماد و اعتقادی نداشت، به سیستمی كه چهل سال تمام، بلكه هم بیش‎تر، توانایی تامین نیازهای اولیه شهروندانش را پیدا نكرد. وقتی رهبران داشتند درباره آینده‌ای درخشان حرف روی حرف می‌انباشتند، مردم مشغول ذخیره‌ كردن آرد و شكر، شیشه دردار، پیاله، جوراب‌شلواری، نان خشك، چوب‌پنبه، طناب، میخ و كیسه پلاستیكی بودند. فقط اگر سیاستمداران این بخت را می‌داشتند كه به گنجینه‌ها، سرداب‌ها، كمدها و كشوهای ما سركی بكشند -  البته نه در پی یافتن كتاب‌ها و چیزهای ضد دولتی -  می‌دیدند كه چه آینده‌ای در انتظار طرح‌های بی‌نظیری است كه برای كمونیسم ریخته‌اند. اما نگاه نكردند. 

 

او در جای دیگر، همین معنا را با بیانی دیگر تكرار می‌كند: «... به یاد می‌آوردم دوران فقر و محرومیت بود، دورانی كه در آن فقر به نظر وحشتناك نمی‌آمد فقط به این دلیل كه تقریبا همگانی بود -  آن  را عادلانه می‌دانستیم، اما وحشتناك این بود كه ما حتی نمی‌دانستیم كه چیز بهتری هم وجود دارد. همین‌ كه این را فهمیدیم و كم‌كم دل‌مان خواست دستمال توالت‌های بهتری داشته باشیم، كمونیسم محكوم به فنا شد.»


دو- اسلاونا دراكولیچ سپس می‌افزاید: آنجایی كه كمونیسم واقعا شكست خورد، در حیطه اداره امور پیش‌پا‌افتاده زندگی روزمره بود، نه در حیطه ایدئولوژیك. اما آنچه وی از آن غافل است این واقعیت است كه آنچه موجب ندیدن امور پیش‌پاافتاده توسط اربابان قدرت و سیاست می‌شود، در واقع همان ایدئولوژی (در معنای ارتدكس آن) است. ایدئولوژی، همان شیشه كبودی است كه قدرت‌ها پیش چشم دارند و از آن جهت عالم را كبود می‌بینند، ایدئولوژی (در اینجا) همان آگاهی كاذبی است كه نگاه و فهم و ادراك اصحاب سیاست را در چنبره خود اسیر می‌كند تا جز نقش و نقاشی آن نبینند و نپذیرند، ایدئولوژی، همان حجابی است كه بر دل و جان قدرت‌باوران كشیده شده تا صدای پای حوادثِ در راه را نشنوند، ایدئولوژی، همان اكسیر منقلب/متحول‌كننده حال و احوالی است كه صاحب قدرت را برانداز و اسقاط‌گر خود می‌گرداند. ایدئولوژی، با بیانی هایدگری-ویتگنشتاینی، همان خانه هستی و جهان و زیست‌جهان اربابان قدرت است: به حكم ایدئولوژی است كه آنان جامعه را به دو قطب متضاد «خودی‌ها» و «دگرها» تقسیم می‌كنند، به حكم ایدئولوژی است كه جامعه را كاریكاتوریزه می‌كنند و برخی مولفه‌ها و ساحت‌ها را برجسته و برخی دیگر را نحیف و ضعیف می‌سازند، به حكم ایدئولوژی است كه برخی چیزها را می‎بینند و برخی صداها را می‌شنوند و برخی را هرگز نمی‌بینند و نمی‌شنوند، به حكم ایدئولوژی است كه دوست و دشمن، سیاه و سفید، خوب و بد، حق و باطل، زشت و زیبا، درست و نادرست، حیاتی و غیرحیاتی، فرصت و تهدید و... می‌سازند و به جامعه حقنه می‌كنند و هرگونه سرپیچی و امتناع و تخطی را با عذاب و عقابی همراه می‌كنند. پس تا زمانی كه آن ایدئولوژی هست، آن «نگاه‌ نكردن» نیز هست و تا وقتی این نگاه ‌نكردن هست، فراز و فرود قدرت‌ها هم هست.


سه- جامعه امروز ایرانی، به‌طور فزاینده‌ای نوعی سیاسی‌شدگی امور غیرسیاسی و پیش‌پاافتاده (عمدتا امور انضمامی و ناظر بر زندگی روزمره) را تجربه می‌كند. این امر پیش‌پاافتاده و انضمامی، گاه در خم ابرو و پیچش موی یك دختر یا پسر جوان نمود می‌یابد و گاه دیگر، در گرانی یك جنس، برخوردی ناجور، واقعه‌ای طبیعی، امری حادثی، گفته یا نگفته، كرده یا نكرده‌ای بی‌مقدار، خبری بی‌بنیان. بی‌تردید، آن عامل كه از هیچ‌ چیز، چیزی می‌سازد و امر پیش‌پاافتاده را به امر سیاسی تبدیل می‌كند، انبوهی از احساس نارضامندی، بی‌قدرتی، بی‌اعتمادی، مهجوری، بیگانگی، بی‌عدالتی، نابرابری و ناامیدی است كه دیری است در حفره‌ها و شیارهای ناخودآگاه مردمان انباشت شده و مجال و روزنه‌ای برای بروز و ظهور می‌یابند. دقیقا در این شرایط كه از هر امر جزیی و به‌ ظاهر بی‌مقداری بلا (خیزش و اعتراض و جنبش) می‌خیزد، بسیاری از اصحاب تصمیم و تدبیر در عالم ایده‌ها یا عالم مثل خود - كه در آن صورت والا و اعلای هر چیز، از جمله سیاست، تجربه می‌شود - به‌ سر می‌برند و امور نازل و پیش‌پاافتاده را اموری نااندیشیدنی، فریبكار و نگاه‌ناكردنی فرض می‌كنند كه آنان را از توجه به امور والا و بالا غافل می‌دارند. زیست‌جنبش‌هایی كه در سالیان اخیر در جامعه رخ داده‌اند، آشكارا از اهمیتِ امر به‌ ظاهر بی‌اهمیت -  امور خرد و جزیی معطوف به ملموس‌ترین و انضمامی‌ترین لایه‌های زندگی فردی و جمعی مردمان - خبر می‌دهند و اصحاب قدرت را به گشودن درها و پنجره‌های زیست‌جهان خود و بازگشت از سفر طولانی آسمانی خود فرامی‌خوانند و بدانان می‌گویند زیر پای‌تان غوغا و شورش امر پیش‌پاافتاده و جزیی برپاست. به زیر نگاه كنید، قبل از آنكه زیر و رو شوید.