دنیای قلم -عباس عبدی : همه میدانند كه مسوولان دولتی بهشدت نگران وضعیت مصرف انرژی به ویژه گاز و بنزین و دنبال راهكاری هستند كه این معضل مزمن و قدیمی را حل كنند. ولی نمیدانند كه چگونه باید مردم را با مساله همراه كنند. اگر كسی از آسمان به زمین نگاه كند و تصویری از نقشه منابع سوختی و نحوه مصرف سوخت و انرژی را در روی زمین ببیند، بهطور قطع هنگامی كه به ایران میرسد، گمان خواهد كرد كه افراد و مدیرانی نابخرد در آن زندگی میكنند كه شدت مصرف انرژی (میزان انرژی مصرفی به ازای هر واحد تولید ناخالص داخلی) آن در جهان در رتبه اول است. یعنی ما در مصرف انرژی برای تولید مبلغ معینی از تولید كالا، چند برابر كشورهای دیگر انرژی مصرف میكنیم و جالب این است كه برخلاف جوامع دیگر این شاخص در ایران در حال افزایش است و در یك دهه گذشته حدود ۳۰ درصد افزایش یافته است در حالی كه در جهان حدود ۱۷ درصد كم شده است! و اكنون دولت به مرحلهای رسیده كه برای گازرسانی به منازل مردم، مدارس و ادارات و كل شهر را تعطیل میكند تا گاز كمتری مصرف شود! این وضعیت محصول چه عواملی است؟ آیا فهم و درك مدیران جامعه اعم از مدیران كنونی یا سابق به این نكته نمیرسید؟
چون این مسالهای نیست كه فقط در این مقطع رخ داده باشد، هر چند اكنون تشدید شده، بلكه از گذشته بوده است. بنیان این مشكل را باید در سیاست جستوجو كرد، چون این سیاست است كه در نهایت چنین وضعی را دامن میزند. رابطه حكومت با مردم و چگونگی كیفیت آن و غالب بودن رویكرد مدیریتی در این دولت ریشه این بحران است. هنگامی كه حكومت خود را كارگزار مردم نداند و برای خود جایگاهی برتر تعریف كند، یا حتی خود را هادی ملت بداند، خواسته یا ناخواسته مردم را از صحنه مسوولیت مدنی دور میكند. نگاه مردم به چنین حكومتی لزوما منفی نیست. میتواند مثبت یا منفی باشد ولی در هر حال آن را چیزی جز خود میداند و هنگام مشكلات، حكومت را تنها میگذارد. این با رابطه قراردادی كه طرفین تعهدات مدنی و حقوقی دارند، متفاوت است. حالا اگر این دولت رویكردی سنتی و غیر علمی هم داشته باشد و ناتوانیها و نارساییهای خود را از طریق استحصال بیرویه منابع چون انرژی، آب و حتی منابع فرهنگی مثل دین و سنت و رسانه پوشش دهد، هنگامی كه این منابع ته میكشند، دچار بحران میشود. ایراد اصلی به این رویكرد آنجاست كه همه قدرت و امكانات مادی را نزد خود حفظ میكند تا ابزاری برای اجرای اهدافش باشد. این امكانات را از طریق اختلال در نظام مدیریتی جوامع جدید انجام داده و همزمان نیز دو اقدام را در دستور كار قرار میدهد.
اول خلق پول و نقدینگی، دوم قیمتگذاری با این دو اقدام میخواهند دو هدف متعارض را حل كنند. از یك طرف بودجه دولت را تامین كنند و از طرف دیگر رضایت مردم را جلب نمایند. كاری كه شدنی نیست، زیرا این دو هدف به سرعت در تقابل با یكدیگر عمل میكنند. مثل دیگی كه فشار از داخلش افزایش داده شود ولی دریچه تخلیه هم نداشته باشد. خلق پول و نقدینگی، یعنی پول برای دولت و تورم برای ملت. پس طبیعی است كه همه كالاها به نسبتهایی با افزایش قیمت روبرو شوند. حالا اگر به هر دلیلی كالاها و خدمات دولتی مثل انرژی و آب و نان قیمتگذاری شوند، مصرف آنها افزایش پیدا میكند. هم به صورت جانشینی كالاهای گرانتر و هم به صورت مصرف غیربهینه. مثلا نان جانشین برنج و ماكارونی و... میشود و ضمنا به علت ارزانی اسراف و اتلاف و قاچاق هم میشود. انرژی هم همینطور است. مصرفكنندگان انرژی ارزانقیمت نیاز ندارند كه كارآیی و بهرهوری انرژی دستگاهها و خانهها را بالا ببرند. خودروهای روز جهان كه مثلا ۵ لیتر در ۱۰۰ كیلومتر مصرف دارند در ایران به بالای ۱۰ لیتر میرسد، چون سوخت ارزان است. دولت جرات گران كردن هم ندارد، چون خلاف تصویری است كه از رابطه خودش و مردم ایجاد كرده است.
در یك جامعه متمدن و توسعهیافته مردم اجازه نمیدهند ارزانفروشی انرژی رخ دهد، چون این را به زیان خود میبینند. آن را مال خود میدانند و نه دولت. دولت را هم مال خود میدانند. در نتیجه مواجهه با جامعهای هستیم كه یكی از باارزشترین منابع تجدیدناپذیر جهان را به شكل نابخردانهای مصرف میكند و حتی آلودگی هوای آن را هم تحمل مینماید و در جریان یك سرما، كل كشور را دچار بحران مینماید. هیچكس در دولت و حكومت هم جرات ندارد به وضعیت قیمتگذاری انرژی اعتراض كند و حق هم ندارند معترض باشند، چون خود را صاحب اختیار آن میدانند نه مردم را. بدون ایجاد یا بازسازی اعتماد اجتماعی وضع همین است كه میبینیم و همین هم خواهد بود. این وضعیت در مقایسه با تنشهای خارجی یا اعتراضات داخلی حكومت را با چالش بیشتری مواجه میكند.