دنیای قلم -سیده زهرا جلیلی هاشمی : گاهی والدین تصور میکنند فرزندانشان میتوانند نقشی بیشتر از فرزند بودن برای آنها ایفا کنند. آنها فرزندانشان را به اشتباه رفیقی میدانند که میتوانند با او درددل کنند یا رازهایشان را به او بگویند یا حتی شبیه بادکنکی میبینند که میتوانند با ناراحتیها و دلخوریهایی که از همسر یا دیگران دارند، بادش کنند اما غافل از آسیبهای آن و احتمال ترکیدن این بادکنک هست! در این مطلب به چند رفتار و مسئولیت اشتباهی که والدین به فرزندانشان واگذار میکنند، اشاره میکنیم.
یکی از رفتارهای اشتباه والدین این است که تصور میکنند اشکالی ندارد بچهها در دعواهای آنها حضور داشته باشند و حتی توقع آن را دارند که فرزند در این میان نقش فعالی داشته باشد. یعنی حرف هایشان را گوش کند و طرف یکی از آنها را بگیرد یا با او صحبت میکنند تا نقش پیک نامهرسان یا صلحدهنده و آشتیدهنده بین آنها باشد. برای فهم تاثیر این رفتار بر ذهن و روان کودک لازم نیست روانشناس باشید، تنها کافی است برای لحظهای هم که شده خودتان را جای فرزندتان بگذارید و آن وقت متوجه آسیبی می شوید که بر فرزندتان وارد میکنید.
شاید شما هم فکر میکنید اگر با فرزندتان درددل کنید و درباره مشکلات خود یا بدیهای همسر یا دیگران بگویید، فرزندتان واقعبین میشود و بهتر و بیشتر واقعیتهای اطرافش را درک می کند ، بهتر است به شما بگوییم لطفا رفتار اشتباهتان را با دلایل و باورهای اشتباه توجیه نکنید. شما باید بپذیرید که فرزند شما رفیق غمهای شما نیست و شما مسئول عواطف و احساساتش هستید پس روح پاکش را آزرده نسازید.
تصور غلط دیگر والدین این است که فرزندشان برند خانواده یا نوک تیز آبرو و شخصیت خانواده آنهاست و اگر در مهمانی یا فضای بیرون خانواده فرزندشان شیطنت یا اشتباهی کرد به معنای این است که آنها فرزندشان را خوب تربیت نکردهاند و همه افراد تصور میکنند آنها والدگری را بلد نیستند و از نحوه تربیتشان ایراد میگیرند، اما کمی درنگ کنید و اگر فرزندتان در جمع شیطنت و بازیگوشی کرد به دیگران توضیح دهید بچهها باید بازی و شیطنت کنند و ما به عنوان والدین باید گاهی به آنها اجازه این کار را بدهیم. دادن این مسئولیت به کودک که هر رفتار تو ممکن است باعث رفتن آبروی خانواده شود، فشار زیادی به روان او وارد خواهد کرد.
افراد با شخصیت اضطرابی مدام به دنبال بهانه و دلیلی هستند تا نگرانی و اضطراب خود را از آن طریق نشان دهند و داشتن فرزند و رفتارهای او بهترین دلیل و بهانه برای بروز اضطراب آن هاست، اما باید بدانید که اضطراب شما ریشه در درون شما دارد نه رفتار فرزندتان. پس بهتر است به جای تلاش برای تغییر رفتار فرزندتان، روح و روان خودتان را درمان کنید. تنظیم احساسات شما، وظیفه فرزندتان نیست.
بعضی از والدین از فرزندشان این توقع را دارند که در قبال امکانات مادی و معنوی و حمایتهایی که در کودکی و نوجوانی و جوانی فرزندشان میکنند، آنها هم وظیفه دارند تمام آرزوهای آنها را برآورده کنند و در همان مسیری که آنها دوست دارند حرکت و رشد کنند، اما باید بدانید که هر انسان تنها یک بار فرصت زیستن و انتخاب و رشد دارد پس به جای توقع برای رسیدن به خواستههای خودتان بستر و شرایطی را فراهم کنید تا فرزندتان بتواند بهترین انتخاب را داشته باشد و در مسیر مورد علاقهاش رشد کند، آنگاه به او افتخار کنید و از دستاورد زحماتتان لذت ببرید.
این نکته به این معناست که توقعی که بیشتر از سن و سال فرزندمان است، از او نداشته باشیم. سپردن مسئولیت چه فیزیکی و چه روحی روانی خواهر و برادر کوچکتر به فرزند اول و توقع داشتن رفتارهای استاندارد به این بهانه که بزرگ تر است و الگوی کوچکترها یا نگهداری از آنها در شرایطی که هنوز خود او کوچک است و نیاز به دریافت عشق و محبت و مواظبت دارد به هیچوجه رفتار صحیحی نیست و به روح و روان فرزندتان آسیب میزند.