دنیای قلم -علی میرزامحمدی : جامعه ملتهب ایران سالهاست كه با «بحران مرزبندی واقعیت و دروغ» دست و پنجه نرم میكند. بحرانی كه به صورت خزنده در میان افكار عمومی در حال رشد و نمو است و چكیده آن در این جمله بازتاب مییابد: چه كسی راست میگوید؟ این بحران به ویژه در حوادث ماههای اخیر كشور نمودی عینی و ملموس پیدا كرده است. از منظر جامعهشناسی رسانه، جامعه ایران دو دوره متفاوت تاریخی را از منظر «بحران مرزبندی واقعیت و دروغ» سپری كرده است: دوره پیش و پس از گسترش شبكههای اجتماعی مجازی. در دوره پیش از گسترش شبكههای اجتماعی مجازی، غالب رسانههای منعكسكننده و تزریقكننده اطلاعات به بطن افكار عمومی مانند روزنامهها، رادیو و تلویزیون و حتی شبكههای ماهوارهای، شكلی از شبه تعامل رسانهای را بین برنامهسازان و مخاطبان شكل میدادند كه یكسویه بوده و مخاطبان توان واكنش همزمان به اطلاعات ارائه شده را نداشتند. در نتیجه در این دوره، مرزبندی واقعیت و دروغ را بیشتر خود برنامهسازان رسانهای شكل میدادند و شبهههای این مرزبندی به رقابتهای داخلی رسانهها محدود میشد.
اما در دوره گسترش شبكههای اجتماعی مجازی، دو تغییر عمده شكل گرفت؛ نخست آنكه با ظهور شبكههای اجتماعی مجازی، «شبه تعامل رسانهای یكسویه» به «تعامل رسانهای دوسویه» تغییر ماهیت داد. به این معنا مخاطبان این شبكهها نیز همزمان قدرت واكنش به محتواهای تولیدی را داشتند. تغییر دوم بسیار مهمتر آنكه «هر شخص خود به تولیدكننده مستقل محتوای رسانهای تبدیل شد.» در نتیجه مرزبندی واقعیت و دروغ را نه چند منبع محدود و رقابتهای آنها، بلكه منابع كثیری مشخص میكنند. حساسیتهای مدیریت رسانههای رسمی و وابسته به گفتمان دولتی، در این دوره به مراتب بیشتر از دوره پیش از گسترش شبكههای اجتماعی مجازی است؛ در نتیجه بیدقتی در ارائه اطلاعات یا انعكاس نادرست و ناشیانه آن و به ویژه عدم استقلال جامعه اطلاعاتی از بدنه سیاسی و نفوذ قدرتمندان سیاسی میتواند رسانههای رسمی را در «بحران سلب اعتماد و ریزش مخاطب» قرار دهد. بحرانی كه متاسفانه برخی رسانههای رسمی و دولتی ما با آن مواجه هستند و در فضای دو قطبی ب ا مخدوش شدن اعتماد رسانهای زمینه را برای رشد و توسعه رسانههای رقیب خود فراهم آوردهاند.
آنها از این مساله غفلت دارند آنچه رسانهها را كنترل میكند، قدرت آنها در اقناع، جلب و اعتمادآفرینی مخاطب است نه دستگاه سانسور، فیلتر و منع فعالیت قانونی. در این راستا، یكی از خطاهای سیاستگذاران فرهنگی و رسانهای در مدیریت شبكههای اجتماعی مجازی، مقایسه مطالب فضای مجازی با مطالب جراید علمی و انتظار صحتسنجی مطالب آن است. هر چند ما در عصر بمباران گسترده مطالب راست و دروغ این فضا قرار داریم، اما هرگز به این بهانه نمیشود این فضا را محدود كرد و رویكردی امنیتی و پلیسی را بر آن حاكم نمود. نه تنها گفتمان فضای مجازی، گفتمان علمی نیست، بلكه حتی گفتمان حاكم بر بیشتر روزنامهها و رسانههای دیداری و شنیداری را نیز نمیتوان در دسته گفتمانهای علمی قرار داد؛ حتی به فرض ارائه مطالب علمی در این رسانهها فرصتی برای آزمون و ارزیابی علمی و صحتسنجی ادعاهای مطرح شده در آنها فراهم نمیشود. كاربران فضای مجازی به تدریج یاد گرفتهاند آنچه در فضای مجازی جریان دارد، چیزی شبیه به زندگی روزمره ماست. همه ما در طول روز، مطالب مختلفی را در خیابان، كوچه، سوپرماركت، قطار شهری، اتوبوس، اداره، مهمانی، جلسات و... از افراد مختلف میبینیم و میشنویم. مطالب فضای مجازی نیز چیزی در ردیف این دیدهها و شنیدههاست؛ با این تفاوت كه آنها فرصت چندین بار دیدن و شنیدن را به ما میدهند و هم قدرت انتخاب و واكنش در برابر آنها را فراهم میكنند. اما مطالب فضای مجازی در كنار ابهام مرزبندی واقعیت و دروغ، به حس تشكیك نیز دامن میزنند. تشكیك لازمه و محرك شناخت و راهنمای رسیدن به حقیقت است. تشكیك در روایتهای رسمی از رویدادها و پدیدههای اجتماعی كه در گفتمان دولتی و حكومتی مطرح میشود همیشه خمیرمایه تحلیلهای نخبههای منتقد بوده است.
اما تشكیك عمومی و تسری این دست شكها و تردیدها به میان مردم و تبدیل آن به گفتمان عمومی، پدیده جدیدی است كه در دهه 90 و پس از استیلای شبكههای اجتماعی به ویژه تلگرام و اینستاگرام در زندگی روزمره مردم رسوخ كرده است. بر این اساس میتوان گفت كه «عصر بازاندیشی ایرانیان» آغاز شده است. در این معنا دیگر تفكر سنتی غالب، اندیشه روزمره جمعیت قابل توجهی از مردم ایران به ویژه جوانان را هدایت نمیكند.
آنها تحلیلهای اجتماعی خود را پیوسته در پرتو اطلاعات جدیدی كه به مدد اینترنت و پیامرسانهای مختلف تجدید میشود مورد بازبینی قرار میدهند. این شرایط جدید موجب شده است شك و پرسشگری از گفتمان علمی و دانشگاهی به گفتمان عمومی منتقل شود. عامه مردم این پرسش را مطرح میكنند: چه كسی راست میگوید؟ این پرسشی مهم است كه در حوادث اخیر كشور نیز از طرف عامه مردم مطرح میشود. خلاصه آنكه، با وجود مشكلات در هم آمیختگی مرز بین واقعیت و دروغ، مستند و غیرمستند، فضای مجازی در تهییج افكار عمومی و تحریك شك اجتماعی نقش كلیدی داشته و موجب شده است جامعه ایران به عصر بازاندیشی عمومی وارد شود. پدیدهای كه خمیرمایه تحولات اجتماعی و سیاسی آینده ایرانیان است.