کد خبر : 266903 تاریخ : ۱۴۰۱ سه شنبه ۱ آذر - 09:48
تیم فوتبال و تیم سیاست «جوانان مومن و انقلابی برای جایگزینی ورزشكارانی كه سرود ملی نمی‌خوانند، فراوان داریم.

دنیای قلم -  عباس عبدی : یكی از نمایندگان مجلس پیشنهاد متین و هماهنگی را داده كه با سایر امور كشور نیز همخوانی دارد. وی گفته است كه «جوانان مومن و انقلابی برای جایگزینی ورزشكارانی كه سرود ملی نمی‌خوانند، فراوان داریم. وزارت ورزش افرا د معتقد را جایگزین كند. بار‌ها از استان‌های مختلف به من زنگ زدند و گفتند جوانانی داریم كه معتقد به نظامند و دوست دارند در تیم ملی بازی كنند.»


اگر نیك بنگریم، تقریبا در همه حوزه‌ها چنین قاعده‌ای رعایت می‌شود. پس چرا برخی حوزه‌ها به ویژه ورزش و تا حدی هنر از این قاعده مستثنی هستند؟ و كسانی در آن به بازی گرفته می‌شوند كه با معیارهای رسمی نه تنها انقلابی و مومن و متدین محسوب نمی‌شوند، بلكه برعكس می‌توان گفت ویژگی‌های مخالف دارند. حتی افراد دوتابعیتی را هم برای این كارها می‌پذیرند، چه رسد به اینكه در جای دیگری زندگی كنند. پس چرا در همه امور این ملاك‌ها را به اشد وجه رعایت می‌كنند، جز در ورزش و تا حدی هنر.


دو علت برای این امر وجود دارد؛ اول اینكه از نظر ساختار رسمی، ورزشكاران و هنرمندان در نقش پیمانكار یا كارگر یك برنامه هستند. پول می‌گیرند و كار می‌كنند و در نهایت سود آن به جیب كارفرما كه حكومت باشد، می‌رود. همیشه هم در عروسی و عزا به خدمت ساختار رسمی در می‌آیند. درست مثل اینكه شما یك لوله‌كش كاربلد را دعوت به كار كنید. در این مورد نه به انقلابی بودن او كار دارید و نه به مومن و متدین بودنش و نبودنش. اگر بدانید شب قبل نیز خمار بوده، كاری به آن ندارید. چرا؟ چون می‌آید و كار خودش را درست انجام می‌دهد و دستمزدش را می‌گیرد و می‌رود. همه‌ چیز شفاف و روشن و قابل سنجش است. اگر یك مكانیك مومن و انقلابی برای تعمیر خودروی نماینده مجلس بیاورند و نتواند آن را تعمیر كند نه تنها هیچ پولی به او نمی‌دهند كه ادعای خسارت هم خواهند كرد. در حالی كه برای نمایندگی مجلس یا وزارت یا پست‌های مدیریتی چنین وضوح و روشنی وجود ندارد یا می‌توان آن را لایه‌هایی پنهان و توجیه كرد، چون این جایگاه‌ها به گونه‌ای تعریف نمی‌شود كه این افراد ملتزم به انجام كار تعریف شده و وابسته به نتایج كارشان شوند، بلكه آنان موظف به انجام دستورات مافوق و نصب‌كننده خود هستند.


علت دوم نیز تفاوت در وضوح نتایج و به چالش كشیده شدن ادعاهاست، چون با آوردن چند نفر انقلابی و متدین به جای ورزشكاران تیم ملی فوتبال، عوارض فاجعه‌بار آنكه شكست، پشت شكست و با گل‌های خورده فراوان است، آشكار خواهد شد. اصولا با چنان بازیكنانی نمی‌توان رفت به جام جهانی. پس از ده دقیقه بازی كه چند تا گل می‌خورند، تاب و توان خود را از دست می‌دهند و وسط زمین ولو می‌شوند. چنین تیمی موجب سرافكندگی ملی خواهد شد، به همین علت است كه در حوزه ورزش متفاوت عمل می‌شود و افراد براساس صلاحیت و كارایی انتخاب می‌شوند و هنگامی كه انتخاب بر این اساس بود، دیگر به حوزه خصوصی او، تتو كردنش، رنگ و آرایش مویش و حتی افكارش كاری ندارند و برای او مربی‌های بزرگ با دستمزدها بالا هم می‌آورند.


ولی این كار یك مشكل اساسی دارد. اینكه رابطه ورزشكار با حكومت، رابطه كارگزار و كارفرما نیست كه هر وقت خواست او را اخراج یا حذف كند. ورزشكار و هنرمند ضمن اینكه پول می‌گیرند و كار می‌كنند در كنار آن محبوبیت نیز به دست می‌آورند، و همین محبوبیت نیز وبال گردن كارفرما می‌شود، زیرا اگر میان تداوم حضور ورزشكار در ورزش رسمی و در خدمت كارفرما بودن با حفظ محبوبیت شكاف بیفتد، در بیشتر موارد محبوبیت را ترجیح می‌دهند و از این مرحله تناقض سیاست‌های رسمی نمایان می‌شود. ورزشكار و هنرمندی كه دیگر پیمانكار نیست، بلكه خودش تبدیل به كارفرما می‌شود.
همه اینها یك طرف، واقعیت بسیار بد این است كه فاصله این مجلس و دولت با مجلس و دولتی كه می‌تواند در یك رقابت آزاد شكل بگیرد، به اندازه فاصله تیم ملی موجود با تیمی است كه از بازیكنان انقلابی، مومن و متدین شكل می‌گیرد. تفاوت نتیجه این دو تیم نیز به همان اندازه است، حتی بیشتر است. به این علت كه برای انتخاب ورزشكار انقلابی و مومن، حداقل باید قدری فوتبال بلد باشد، تا داخل تیم بیاید، در حالی كه در این حوزه‌ها حتی احتیاج به دانستن این حداقل‌ها هم نیست.