کد خبر : 266673 تاریخ : ۱۴۰۱ دوشنبه ۲ آبان - 08:14
عنصر تحقیر در شكل‌گیری اعتراضات نقش مهمی ایفا می‌كند فاطمه صادقی فعال حقوق زنان از دلایل اعتراضات گفته است اینجا را بخوانید

دنیای قلم -زنان در جامعه ایرانی از سال‌های دور تا امروز، به دنبال استیفای حقوق از دست رفته خود بودند. حقوقی كه جامعه با ابزار سنت و دین از آنان گرفته بود و مردسالاری نهادینه شده در آن، راه بازپس‌‌گیری هر آنچه به نام مطالبات زنان بود را مسدود كرده بود. از سال‌های مشروطه تا به امروز شاهد این بودیم و هستیم كه زنان ایرانی به دنبال برابری در حقوق انسانی خود بودند؛ حقوقی كه به نام دین از آنان ستانده شده و باز هم به نام دین آنان را در دون شأن‌ترین جایگاه انسانی قرار داده است.

غزل حضرتی : مبارزات آنان به اشكال مختلف تا امروز ادامه داشت. شاید بتوان اعتراضات شهریور 1401 را به تمامی به نام زنان سند زد. غیر از فشارهای اقتصادی كه در سال‌های اخیر به كل جامعه وارد شد، زنان زیر بار فشار مضاعفی به نام گشت ارشاد بودند. قوه قهریه‌ای كه به بدترین و خشونت‌آمیزترین شكل ممكن با زنان جامعه ایرانی برخورد می‌كرد تا آنان را مجبور به تن دادن به خواسته حكومت در موضوع پوشش كند. چه بسیار زنان و دخترانی كه در قالب استانداردهای حكومت لباس پوشیده بودند، اما مورد خشونت‌آمیزترین برخوردها از سوی نیروی انتظامی شدند كه در نهایت یكی از این برخوردها منجر به مرگ مهسای جوان شد، مردم روانه خیابان شدند تا این‌بار به شكلی دیگر اعتراض خود را به این نمایش وحشت نشان بدهند. زنان در این اعتراضات به اشكال مختلف مخالفت خود را با سیستمی كه هرگونه تحقیر را برای زنان مجاز می‌شمرد، نشان دادند؛ روسری از سر برداشتند و به حجاب اجباری «نه» گفتند. در مخالفت با سیاست‌های حكومت در خیابان‌ها ماندند، در دانشگاه‌ها اعتصاب كردند و به هر نحوی كه بود اعتراض خود را به جهانیان نشان دادند. اعتراضی كه این‌بار به شكلی دیگر در جهان نمود پیدا كرد و زنان و مردان زیاد غیرایرانی را نیز با خود همراه كرد. 

 

فاطمه صادقی
فاطمه صادقی، پژوهشگر علوم سیاسی و فعال حقوق زنان معتقد است مساله زنان در جامعه ایرانی، تحقیری است كه به شكل سیستماتیك از سوی حكومت بر آنان وارد می‌شود. هدف حكومت هم از اجباری كردن حجاب و نادیده گرفتن حقوق انسانی زنان، به فعل رساندن همین تحقیر است. او در گفت‌وگویی كه با «اعتماد» داشته، به اعتراضات اخیر و نقش زنان در آن نگاهی داشته و حمایت جهانی از این جنبش را مورد  بررسی قرار داده است. 

   مرگ دختری جوان در مقر پلیس در راستای تذكرهای گشت ارشاد به زنان و دختران در ماه‌های گذشته را می‌توان خاستگاه اولیه جنبش كنونی در نظر گرفت. جنبشی كه در ادامه به مطالبه ملغی شدن حجاب اجباری رسید. تاریخچه این جنبش زنان را از كجا می‌دانید؟ آیا معتقد هستید تنگناهای اجتماعی برای زنان آنان را به این نقطه رسانده كه فشارهای گشت ارشاد جرقه‌ای برای روشن شدن آتش این اعتراضات باشد؟ 
بله، یكی از مهم‌ترین دلایل مشتعل شدن آتش اعتراضات را باید در حجاب اجباری و به دنبال آن حضور گشت ارشاد در خیابان‌ها دانست. نفس حضور گشت ارشاد در خیابان‌ به اعتقاد من نوعی تحقیر و توهین است. طبعا اینكه گشت باعث شود مهسا امینی یا دخترانی مثل او با ضرب و شتم و توهین و متاسفانه مرگ مواجه شوند موجب جریحه‌دار شدن جامعه و افكار عمومی می‌شود؛ آن هم در زمانی كه این جامعه با انواع و اقسام مشكلات و بحران‌های اجتماعی و اقتصادی مواجه است. 
 (...) 
همان‌طور كه می‌دانیم حجاب اجباری یكی از مهم‌ترین مسائل زنان در ایران بعد از انقلاب بوده. در موارد متعددی شاهد اعتراض نسبت به این موضوع بوده‌ایم. به نظر من یكی از نقاط عطف، در سال ۹۶ در ماجرای دختران خیابان انقلاب اتفاق افتاد كه حركتی بسیار مدنی و مسالمت‌آمیز بود ولی با آن شدیدا برخورد شد. 
اما ماجرا به این مورد ختم نمی‌شود. آنچه ما شاهدش هستیم، این است كه هر روز با طرح‌های مختلف زنان را تحقیر و سعی می‌كنند از حضور اجتماعی آنان بكاهند و به سمت خانه و نقش‌های سنتی سوق‌شان بدهند. از جمله طرح تعالی جمعیت را می‌شود مثال زد. در حوزه اشتغال نیز با تبعیض گسترده روبه‌رو هستیم. نرخ بیكاری زنان در ایران و بی‌ثبات‌كاری زنان بسیار بالاست. بر اساس آمارهای رسمی تنها حدود ۱۲ درصد از زنانی كه از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شوند امكان پیدا كردن شغل را دارند. بسیاری از زنانی كه در سن اشتغال قرار دارند، مجبورند به دلایل مختلف از جمله محدودیت‌هایی كه برای‌شان وجود دارد و نیز بحران‌های اقتصادی و سوءمدیریت به مشاغل غیررسمی روی بیاورند. زنان بیش از ۵۰ درصد بازار كار غیررسمی را در اختیار دارند. تعداد زیادی از زنان با وجود تحصیلات بالا ناچارند به مشاغل پست تن بدهند، زنانی را می‌بینیم كه با تحصیلات بالا در مترو خرده‌فروشی می‌كنند یا مجبورند در مشاغل خدماتی پایین مشغول باشند. (...) با اینكه از تریبون‌های رسمی دائما تكرار می‌كنند كه زن كرامت دارد، اما در عمل به هیچ‌وجه چنین نیست. من فكر می‌كنم این نوع زن‌بیزاری در همه جای سیستم مشهود است و به بخشی از نظام تبدیل شده است. طبیعی است كه حجاب اجباری و حضور گشت ارشاد هر روز وضعیت را برای زنان غیرقابل تحمل‌تر می‌كند.
البته در این جنبش زنان پیشتازند، ولی خشم اجتماعی و نارضایتی شدید كه به دلایل مختلف در سال‌های اخیر تشدید شده، باعث شد بسیاری با این اعتراضات همراه شوند. به نظر من عنصر تحقیر و (...) در شكل‌گیری این اعتراضات نقش مهمی ایفا می‌كند. این اما فقط زنان نیستند كه این تجربه‌ها را دارند، بخش زیادی از جامعه این تجارب را دارد. بسیاری از گروه‌های اجتماعی دیگر نیز به صور مختلف این تحقیر و نادیده‌ گرفته ‌شدنِ عمیق را حس می‌كنند. گروه‌های دینی، قومی، طبقات فرودست و در واقع بیشتر ایرانیان دارند این تحقیر و خشم ناشی از آن را به صورت‌های مختلف تجربه می‌كنند كه موجب ایجاد همدلی و همبستگی می‌شود. همگان در این تحقیر جمعی اشتراك دارند. فرقی نمی‌كند كه كرد، ترك، لر، عرب، فارس یا بلوچ باشید. 
  جامعه جهانی در این جنبش نسبت به اعتراضات پیشین در سال‌های گذشته با مردم ایران همراه‌تر شده‌اند. علت آن را در چه می‌دانید؟
فكر می‌كنم علتش سوای چیزهای دیگر مشخصا دو چیز باشد؛ یكی اینكه ما در ایران شاهد این هستیم كه یك اعتراضی شكل گرفته حول محور «زن، زندگی، آزادی». این شعار بسیار مترقی است و برخلاف بسیاری از شعارهایی كه پیش‌تر داده می‌شد یا در مواردی شعارهای (...) مثل شعارهای اوایل انقلاب، این شعار بسیار مترقی است. آدم‌های متفاوتی در سراسر جهان با آن ارتباط برقرار می‌كنند. به نظر من این یكی از دلایلی است كه همدلی جامعه جهانی را برانگیخته است. در حقیقت زنان در ایران دارند چیزی را فریاد می‌زنند كه در بسیاری از نقاط دنیا زنان و مردان با آن احساس همدلی می‌كنند و آن گستردگی تبعیض‌های جنسیتی است. برای مثال جنبش «می‌تو» را در نظر بگیرید. در جنبش می‌تو برای اولین‌بار بسیاری از زنان سكوت در مورد زندگی خصوصی را شكستند و در مورد قلدری‌های جنسی كه مردان بر آنها تحمیل كردند، صحبت كردند. اینكه چطور از آنها سوءاستفاده جنسی می‌شود و زنان سكوت می‌كنند. «می‌تو» یك آگاهی جهانی جدید را نسبت به وضعیت زنان پدید آورد. با «می‌تو» مشخص شد سلطه مردانه ریشه‌دار است و جنبه جنسی پررنگی دارد. این آگاهی و درك و دریافت باعث شد نوعی همدلی نسبت به آنچه زنان در ایران تجربه می‌كنند به وجود  بیاید. 
  ما از شعارهایی در مخالفت با حجاب اجباری در سال ۵۷ 13رسیدیم به شعار «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱. این روند را چگونه می‌بینید؟ آیا زنان هنوز دارند برای حقوق اولیه خود و حداقل‌ها می‌جنگند یا نگاه‌شان وسیع‌تر شده است؟
بله، كاملا با شما موافقم. به عبارتی زنان دارند هنوز برای حقوق اولیه خود و حداقل‌ها می‌جنگند. اشاره كردید كه در سال ۵۷ هم مطالبه، حجاب اختیاری بود. اما بعد آقای خمینی حكم كرد كه زن‌ها باید حجاب داشته باشند. متاسفانه زنان هنوز دارند برای حقوق حداقلی و اولیه می‌جنگند. 
با این حال فكر می‌كنم از آن زمان تا امروز جامعه تغییرات زیادی به خودش دیده است. یكی از تحولات این است كه آن زمان بسیاری از زنان، حتی زنانی كه خودشان بی‌حجاب بودند، با حجاب اجباری موافق بودند یا در مقابلش سكوت كردند. اما به مرور زنان متوجه شدند كه مساله بر سر یك تكه روسری نیست، مساله فراتر از اینهاست. (...) زنان به‌طور چشمگیری در انقلاب حضور داشتند و اصلا بدون حضور زنان شاید انقلاب ممكن نبود. اما از نخستین گروه‌هایی بودند كه بلافاصله بعد از انقلاب حذف و نادیده گرفته شدند. به نظر من یكی از دلایل این كار سلب امكان از هر نوع سازماندهی گروهی توسط زنان در مقابل حكومت بود. تحول دیگر این بود كه با اینكه بسیاری از مردان هم آن زمان ساكت بودند یا به صورت فعال همراهی كردند، به مرور متوجه شدند كه این موضوع فقط به زنان برنمی‌گردد، بلكه حجاب اجباری تحقیر مردان هم هست. اینكه گفته می‌شود اگر زن بی‌حجاب باشد، مردان تحریك می‌شوند، یا زنان می‌خواهند برهنه شوند و این باعث می‌شود نظم و عفت عمومی خدشه‌دار شود و انواع اقسام توجیهات دیگر، همین موضوع را نشان می‌دهد. بنابراین این دو تحول را به صورت همزمان می‌بینیم. خوشبختانه جامعه امروز به هیچ‌وجه از نظر آگاهی و تامل در خود قابل مقایسه یا شبیه جامعه ۵۷ نیست. به نظر من نگاه‌ها خیلی تغییر كرده است.
  از نگاه شما خواسته اصلی این جنبش چیست؟ اگر بر فرض حجاب اجباری از سوی حاكمیت ملغی شود آیا جمعیت معترض آرام می‌شود؟  فكر می‌كنید خواسته نهایی آنها  چیست؟
نیازی نیست من بگویم، مردم دارند در خیابان به آشكارترین شكل ممكن فریادش می‌زنند. خواسته‌های این جنبش خیلی روشن است. اما راستش من این سوال را تا حدی متاثر از رویكردهای قبلی مساله‌دار به اعتراضات اخیر می‌بینم. به نظرم تغییر مهمی كه اتفاق افتاده، این است كه این جنبش در پی خواسته نیست، بلكه خود آن خواسته است. به زبان دیگر خواسته‌ها و مطالبات دارند به شكل عملی محقق می‌شوند. بگذارید مثالی بزنم؛ جنبش سبز را در نظر بگیرید كه در پی حق رای بود. در آن جنبش اعتراض خیابانی نوعا در حكم وسیله‌ای برای ابراز نارضایتی تعبیر شد، اما در این جنبش حضور خیابانی خودِ آن تغییر است. اینكه دختران و زنان حجاب‌شان را برمی‌دارند، نمونه بارز این تحقق عملی است. این جنبش به ‌شدت عملگراست و همین عملگرایی یكی از مهم‌ترین وجوه تمایز آن با جنبش‌های پیشین است. در این جنبش فاصله میان حضور خیابانی و مطالبه بسیار كم شده. در واقع حضور خیابانی خودش مهم است، چون این جنبش می‌خواهد خیابان را پس بگیرد. بنابراین صرف وجودش «نه‌گویی» به گشت ارشاد و به خشونت پلیس است. صرف حضورش نه‌گویی به تسخیر خیابان توسط حكومت است. 
  از نظر شما آیا این جنبش ادامه جنبش ۸۸، ۹۶ و ۹۸ است؟ یا در یك پارادایم شیفت هستیم و این جنبش خصوصیات متفاوتی  دارد؟
از یك جهت می‌شود گفت بله ادامه آنهاست، اما از جهت دیگر گسست بزرگی را شاهد هستیم. از جهت انباشت تجارب به آنها متصل است. این تجارت به صورت دوی امدادی از ۸۸ تا به امروز دست به دست شده. (...) به عبارت دیگر معترضان از آن تجارب آموخته‌اند و چیزهای جدیدی را به آن اضافه كرده‌اند. در عین حال شاهد یك تغییر بنیادی هم هستیم. یكی از مهم‌ترین ابعاد این جنبش این است كه از متن زندگی روزمره می‌جوشد و قدرتش را از زندگی روزمره می‌گیرد. در اینجا با چیزی فراتر از خود زندگی مواجه نیستیم. برای تقریب به ذهن بگذارید مثال بزنم: در سال ۵۷ بسیاری از انقلابیون رویاهایی داشتند و می‌خواستند آنها را با قبضه قدرت سیاسی به دست بیاورند. این آمال و آرزوها به زندگی آنها معنا می‌داد. اما معترضان امروزی در پی معنا دادن به زندگی نیستند. برای آنها خود زندگی معنادار است و نیازی به این نیست كه كسی یا چیزی برای آنها زندگی را معنادار كند. زندگی روزمره در اینجا نقش برجسته‌ای دارد. این نشاندن زندگی و زن در متن كنش اعتراضی را به صور مختلف می‌شود دید. عكسی كه از خانم دنیا راد با دوستش در قهوه‌خانه‌ای در جوادیه در حال صبحانه خوردن بودند، نمونه بارز این قرار دادن زن در متن زندگی روزمره است. نمونه دیگرش آهنگ «برای» شروین حاجی‌پور است؛ وقتی به متن آهنگ توجه می‌كنید همه‌اش برآمده از زندگی روزمره است. دربرگیرنده همان چیزهایی است كه آدم‌های معمولی عادی آرزو دارند. تخیلی فراتر از زندگی  روزمره وجود  ندارد. 
همین‌جا می‌رسم به یك بعد دیگر این جنبش كه با زندگی روزمره مرتبط است و آن اینكه با شادی توأم است. زندگی، رهایی، آزادی، شادی و رقص درآن بسیار پررنگ است. باز اگر بخواهم مقایسه كنم، در انقلاب ۵۷ مشت‌ها بود كه به هوا می‌رفت و خون و مرگ تقدس داشت، امروز دیگر این‌طور نیست. امروز زندگی تقدس دارد و طلب می‌شود. از مشت هم خبری نیست. در عوض با كف و سوت و ابراز شادی و بیان و بروز آشكار آن مواجهیم. 
جنبه دیگری كه خیلی مهم است، پرفورمانس و اجراست كه در این جنبش بسیار برجسته است. منظورم از پرفورمانس این است كه حركات و اجراها در این جنبش نقش پررنگی دارند و به هیچ‌وجه اهمیت‌شان كمتر از شعارها نیست. این جنبه را می‌توان در حركات شادمانه‌ای از جمله روسری از سر برداشتن، انداختن روسری در آتش، رقص و نیز در آوازها، سرودها، انواع كلیپ‌هایی كه ساخته شده، در موسیقی، آثار هنری، گرافیتی، دیوارنویسی و جز اینها دید. آدم‌ها به خیابان نمی‌آیند تا چیزی فراتر از همین زندگی عادی را مطالبه كنند. هستند چون نفس حضور خیابانی مهم است. بنابراین در اینجا بر خلاف جنبش‌های دیگر اعتراض خیابانی نقش یك میانجی را ندارد، اعتراض و حضور، خود آن مطالبه است. حضور خیابانی خود بخشی از آن پرفورمانس است. به نظر من مجموعه اینها باعث می‌شود این جنبش از سایر جنبش‌ها متمایز شود. 
  از نگاه شما نسبت معترضان در این جنبش با اصلاح‌طلبان، اصولگرایان و براندازان چیست؟
این تقسیم‌بندی‌ها به تدریج در سیاست ایران بعد از انقلاب شكل گرفت. اما این جنبش فراتر از این تقسیم‌بندی‌های سیاسی رفته و رادیكالیسم آن نافی مواضع و كنش‌های سیاسی متعارف است. اگر اصلاح‌طلبان مهم‌ترین خواسته‌شان انتخابات آزاد و حذف نظارت استصوابی بود، الان در این جنبش چیزی در این خصوص نمی‌بینیم. می‌بینیم كلیت سیستم زیر سوال است. طبیعتا به این معنا می‌شود گفت این جنبش از اصولگرایی هم رد شده و فاصله زیادی با آن دارد. براندازان هم كلیت یكدست و واحدی ندارند. اما اگر سلطنت‌طلب‌ها را جزو براندازها قلمداد كنیم، تصور من این نیست كه به سمت سلطنت گرایش دارد. به نظرم تا به اینجای كار بسیار مترقی بوده و گرایش ارتجاعی در آن كمرنگ بوده است. 
  با توجه به اینكه عده زیادی از معترضان را دختران نوجوان تشكیل می‌دهند ما با یك تغییر نسلی در این جنبش مواجهیم. شجاعت و جسارت از ویژگی‌هایی است كه برای این نسل برمی‌شمرند. این ویژگی چقدر می‌تواند برای این نسل راهگشا باشد و در جهت نیل به اهداف‌شان كار كند؟ 
به نظرم مهم و راهگشاست؛ پیش‌تر به نمونه‌هایی از این گسست نسلی اشاره كردم برای مثال عملگرایی. به نظر می‌رسد نقطه اوج این تقابل و گسست نسلی را باید در رویارویی میان نسلی كه انقلاب كرد با نسل جوان امروز دید. این نسل كه به آنها نسل زد یا زومر می‌گویند، ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد. یكی از ویژگی‌هایش این است كه خودش را شهروند جهانی می‌داند. در نسل‌های پیشین به دلیل بسته بودن فضا، ارتباطات كمتر، نبودن اینترنت، قوی‌ بودن سنت‌ها و محدود بودن دیدگاه‌ها چنین ویژگی‌هایی را نمی‌بینیم. اما در این نسل سنت‌ها تا آنجا پذیرفته می‌شوند كه با ارزش‌های جهانی در تعارض نباشد. دلیل جهانی بودن‌شان هم به اینترنت و ارتباطات برمی‌گردد. اینها تفاوت چندانی بین خود به عنوان یك انسان ایرانی و بقیه جهان قائل نیستند و ارتباطات گسترده‌ای دارند. همان موسیقی‌هایی را گوش می‌كنند كه دیگر گروه‌های همسن‌شان در سطح جهانی گوش می‌كنند، از همان سبك‌های پوشش تبعیت می‌كنند و همان سرگرمی‌ها را دارند. یعنی شباهت‌ میان آنها با گروه‌های هم‌نسل خودشان در جهان بسیار پررنگ است. در عین حال كه ممكن است ایرانی‌، چینی، عرب و ... باشند، خود را جهانی می‌دانند. از این جهت با نسل‌های پیشین متفاوتند. بنابراین ارزش‌های آنها شباهت چندانی به ارزش‌های نسل‌ انقلاب از جمله شهادت، طلب مرگ و جز اینها ندارد.
تمایز دیگری كه من به جهت سروكار داشتن با دانشجویانی از همین نسل دیده‌ام، این است كه این نسل به هیچ رو با نصیحت و فرمان‌ دادن میانه‌ای ندارد. در دنیای آنها كسی صرفا به این دلیل كه سن بیشتر یا تحصیلات بیشتر یا پول بیشتری دارد، محترم نیست. انتخاب فردی برای‌شان بسیار مهم است. برای آنها نابرابری طبیعی نیست. این موضوع در مورد دختران جوان نیز به حد اعلی صدق می‌كند. بسیاری از آنها از اینكه مادران‌شان در برخورد با تحقیر و آزار سكوت كرده‌اند و تحمل داشته‌اند، در عذابند و نمی‌خواهند آن تجارب را از سر بگذرانند. طبیعی است كه با حجاب اجباری مخالف باشند و نخواهند آن را تحمل كنند.
نهایتا اینكه آنها زبان به غایت متفاوتی هم دارند. برای گفت‌وگو با آنها باید با آنها همتراز شد. باید به زبان خودشان با آنها صحبت كرد و به شخصیت و فردیت‌شان احترام گذاشت. بدیهی است كه برای سیاسیون ما كه عادت كرده‌اند از بالا و تحقیرآمیز با مردم حرف بزنند، زبان این نسل غیرقابل فهم است. 
  مساله زنان هیچ‌گاه به‌طور جداگانه اولویت حكومت و دولت‌ها در ایران نبوده است. الان این خواسته، تبدیل به مهم‌ترین موضوع روز شده است. گمان می‌كنید حكومت برای این خواسته چاره‌ای می‌اندیشد؟
گمان نمی‌كنم. اینكه زنان پیشرو هستند، مترقی‌ترین خواسته‌ها از زبان زنان بیرون می‌آید و مهم‌ترین جلوه‌ها و مترقی‌ترین كنش‌ها را از زنان می‌بینیم، لزوما به این معنا نیست كه پاسخ دولت و حكومت هم متناسب است. من یك نوع تصلب و فروبستگی را در این سیستم می‌بینم كه باعث می‌شود اساسا نتواند آنچه در خیابان جاری و ساری است، درك كند. ببینید، یك زمانی یكی توانایی شنیدن و دیدن دارد ولی خودش را به نشنیدن و ندیدن می‌زند. این كار باعث می‌شود به مرور زمان حواسش كند ‌شود و كم‌كم به جایی می‌رسد كه اگر هم بخواهد، دیگر نتواند ببیند و بشنود. در مورد نظام حكومتی هم به اینجا رسیده‌ایم. زمانی چشم و گوش‌شان را به یك‌سری خواسته‌ها بسته بودند و می‌خواستند با (...) همه‌ چیز را حل كنند، امروز به جایی رسیده‌ایم كه اگر هم بخواهند دیگر نمی‌بینند و نمی‌شنوند. به جای اینكه در عملكرد پلیس و نیروی انتظامی و خود سامانه (...) بازبینی صورت گیرد و اساسا حجاب اختیاری به رسمیت شناخته شود، شاهد این هستیم كه با معترضان با خشونت هر چه تمام‌تر برخورد می‌شود. تصورم این است حكومت به هیچ‌وجه نه قصد شنیدن این خواسته‌ها را دارد و نه حتی توانش را. كما اینكه بخش زیادی از صحبت‌های من را سانسور می‌كنید و نمی‌توانید عكس واقعی مرا هم چاپ كنید. همین‌ها نشانگر آن است كه اراده‌ای برای دیدن و شنیدن در كار نیست. 
  ما در كنار اعتراضات شاهد حركات رادیكال هم بوده‌ایم. از آتش زدن پرچم و قرآن تا برهنه شدن اعتراضی. فكر می‌كنید این حركات می‌تواند به جنبشی كه خواسته‌هایش را اعلام كرده كمكی بكند؟
در مورد حركات رادیكال به نظرم سوال مساله‌داری است. در هر جنبش می‌تواند یك‌سری اتفاقاتی بیفتد كه مطلوب معترضان نباشد. اما جدا كردن آنها و تعمیم آنها به كلیت یك جنبش مساله‌دار است. از این جمله اگر كسی به شكل اعتراضی برهنه شده باشد. البته من اساسا با برهنه شدن اعتراضی مشكل ندارم. منظورم این است كه وقتی قرار نیست به حرف كسی گوش داده شود و قرار نیست مطالبه‌ای جدی گرفته شود شاهد این هستیم كه اغراق صورت می‌گیرد تا كلیت یك جنبش زیر سوال برود. اما حركات رادیكال بخشی از هر جنبشی است و اصلا به همین دلیل جنبش نامیده می‌شود. 
  برخی اعلام می‌كنند معترضان دنبال ضدیت با اسلام و حجاب هستند. در حالی كه مشكل اصلی این جنبش اجباری بودن حجاب است. بخش اعظمی از مردم جامعه ایران كه مذهبی هستند هم با این اجبار مشكل دارند. از آنجایی كه بسیاری از فقها و دین‌‌پژوهان معتقدند اجبار در حجاب مطلقا در اسلام نیامده است و با این اتفاق اسلام از بین نمی‌رود. نظر شما در این مورد چیست؟

  حجاب اجباری یكی از مهم‌ترین مسائل زنان در ایران بعد از انقلاب بوده. در موارد متعددی شاهد اعتراض نسبت به این موضوع بوده‌ایم. به نظر من یكی از نقاط عطف، در سال ۹۶ در ماجرای دختران خیابان انقلاب اتفاق افتاد كه حركتی بسیار مدنی و مسالمت‌آمیز بود ولی با آن شدیدا برخورد شد. 
اما ماجرا به این مورد ختم نمی‌شود. آنچه ما شاهدش هستیم، این است كه هر روز با طرح‌های مختلف زنان را تحقیر و سعی می‌كنند از حضور اجتماعی آنان بكاهند و به سمت خانه و نقش‌های سنتی سوق‌شان بدهند. از جمله طرح تعالی جمعیت را می‌شود مثال زد.
  یكی اینكه ما در ایران شاهد این هستیم كه یك اعتراضی شكل گرفته حول محور «زن، زندگی، آزادی». این شعار بسیار مترقی است و برخلاف بسیاری از شعارهایی كه پیش‌تر داده می‌شد یا در مواردی شعارهای (...) مثل شعارهای اوایل انقلاب، این شعار بسیار مترقی است. آدم‌های متفاوتی در سراسر جهان با آن ارتباط برقرار می‌كنند. به نظر من این یكی از دلایلی است كه همدلی جامعه جهانی را برانگیخته است. در حقیقت زنان در ایران دارند چیزی را فریاد می‌زنند كه در بسیاری از نقاط دنیا زنان و مردان با آن احساس همدلی می‌كنند و آن گستردگی تبعیض‌های جنسیتی است.
ما اینجا چندان با مساله مذهب مواجه نیستیم (...) خیلی‌ها ممكن است به حجاب اعتقاد داشته باشند، خیلی‌ها هم نداشته باشند. شاهدیم كه بسیاری از زنان محجبه و دیندار هم با این جنبش همراه هستند.