کد خبر : 266331 تاریخ : ۱۴۰۱ شنبه ۱۲ شهريور - 15:20
ماجرای رأی برائت جنجالی عباس معروفی در پروندۀ مجلۀ «گردون» در روایت خواندنی عذرا فراهانی به موضوع حمایت محمد یزدی رییس وقت قوه قضاییه از رأی برائت عباس معروفی تا اعتراض کیهان و شکایت آیت‌الله از مهدی نصیری پرداخته شده. یادآوری اسامی اعضای هیأت منصفه هم جالب است.

دنیای قلم -   عباس معروفی -نویسنده مشهور ایرانی که به تازگی در سن 65 سالگی در آلمان درگذشت- جدای اشتهار به خاطر رمان‌هایی که نوشت و بیش از همه «سمفونی مردگان»، آوازه و سابقۀ فعالیت مطبوعاتی هم داشت چندان‌که به خاطر برخی مطالب منتشره  در مجلۀ ادبی "گردون" در اوایل دهه 70 دو بار در دادگاه محاکمه شد.

عذرا فراهانی

 عذرا فراهانی نوشته است:   این روایت مربوط به نوبت اول است و جالب است بدانید که در آن دادگاه بر اساس نظر هیات منصفه‌ متشکل از این چهره‌ها: (آقایان: افتخار جهرمی، احمد پورنجاتی، صدر واثقی، جلال رفیع، محمد جواد صاحبی، عطاءالله مهاجرانی، سید مصطفی محقق داماد و فاضل میبدی) حکم برائت معروفیِ جوان را صادر کرد.
    این رأی اما کیهان را هیچ خوش نیامد و حتی وقتی آیت‌الله محمد یزدی رییس وقت قوه قضاییه در یک کنفرانس مطبوعاتی از آن دفاع کرد و گفت "محکمه، تکلیف پرونده مجلۀ گردون را طبق قانون مشخص کرده و هیچ‌کس حق ندارد در مورد این حکم قانونی یک کلمه حرف بزند" کیهان اعتنا نکرد و در مطلبی با عنوان "بالای قانون‌!" علیه آیت‌الله یزدی موضع گرفت. انتشار همین یادداشت در نهایت منجر به شکایت رییس قوه قضاییه از مهدی نصیری مدیر وقت کیهان شد.


  تا همین‌جا هم ممکن است اسباب شگفتی شده باشد. آری، اتفاقات در پس زمان فراموش می‌شود اما همیشه این تاریخ‌های مکتوب و نوشته است که باقی می‌ماند. چندان‌که اکنون کمتر کسی است که بداند 31 سال پیش رییس وقت دستگاه قضا در حمایت از عباس معروفی از مهدی نصیری مدیر وقت کیهان دست به شکایت زد.


   [البته عباس معروفی سه سال بعد در دومین پرونده به 20 ضربه شلاق، شش ماه حبس، لغو پروانه نشریه و ممنوعیت از انجام فعالیت‌های مطبوعاتی به مدت دو سال محکوم شد و این شروعی بود برای یک زندگی دیگر. برای رفتن. رفتن از  مام وطن. رفتنی به نام مهاجرت. آنهم مهاجرتی بی‌بازگشت].


   در جلسه دادگاهی که در آذر سال 71 برگزار شد موارد اتهامی عباس معروفی به خاطر درج مطالبی در شماره‌های هفت، هشت و نه و پانزده و شانزده از سوی نماینده دادستان این گونه عنوان شد؛ ارائه طریق و رهنمود جهت ضدیت با نظام جمهوری اسلامی 2- شایعه پراکنی علیه نظام 3- توهین و اهامت به مسئولان نظام 4- توهین به مقام شامخ روحانیت 5- توهین به فرضیه دفاع مقدس و حزب الله 6- ترویج افکار شاهنشاهی.


    در این جلسه نماینده دادستان هنگام قرائت کیفرخواست عباس معروفی به خلاصه‌ای از مطلب مورد شکایت و منتشره در شماره هفت نشریه گردون اشاره کرد.


   دهه شصت چگونه گذشت؟ (مطلب مورد شکایت)


    "ما دهه پر فرازو نشیبی را پشت سرگذاشته‌ایم. دهه‌ای از نظر دگرگونی‌های تاریخی،فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، همسنگ و همتایی ندارد و شاید به جرات بتوان گفت که یکی از استثنایی‌ترین دهه‌های تاریخ ایران است. ما در این دهه با داشتن انقلابی نوپا، سال‌ها بخاطر تجاوز به وطنمان جنگیدیم، جلوی سیل‌ها ایستادیم، قامت خمیده و خرد شده‌امان را از زیر زلزله‌ی سنگین، به سختی استوار نگهداشتیم. کوشیدیم در برابر تمام این مصائب و امثال آن با فرهنگ خود، منش خود سربلند بر روی پاهای چندین هزار ساله خود بایستیم. تلاش کردیم در خلوت و در جمع، حضور انسانی و معنوی خود را بارورتر و پربارتر پیش ببریم.


   فراز و نشیب‌های فرهنگی کم نظیری را پشت سر گذاشتیم. سال‌ها با رکود ادبی و هنری روبرو بوده‌ایم و ناگهان همچون آرامش پیش از طوفان، سیل خروشنده آثارغافلگیرمان کرده است. ما پرتیراژترین کتاب را در این دهه داشته‌ایم. ما با بهترین آینده شعر و داستان این سرزمین آشنا شده‌ایم. ما از هر نظر فراز و نشیب‌های غریبی را پیموده‌ایم و مهمتر از همه ما مطرح بوده‌ایم. فرهنک ما، آداب ما، مناسک ما و اصلیت ما بازتاب جهانی داشته است. بیگانگان اگر چشم دیدن ما را نداشته‌اند، امروز دیگر نمی‌توانند بی تفاوت از کنارمان، فرهنگمان و سرزمین‌مان بگذرند. دیگر نمی‌توانند بدون حضور ضمنی ما در باره ما تصمیم بگیرند. ما هستیم. ما در چرخه زندگی جهان دیگر تنها یک ذی وجود نیستیم، هستیم، حضوری فعال داریم و نقشی مطرح در خور زمانه‌مان و شایسته آیندگانی که به هر حال، پایه و اساس فرهنگ و جهان بینی شان در حال شکل گرفتن است ...


   ... دهه "سیاه رنگ" بمب و راکت و کاتیوشا و خمسه خمسه و آر.پی. جی، آژیر قرمز، توجه توجه، فشار مثانه و معطلی پشت در توالت، فرار از خانه به بیابان!...


   ... پاییز بود که جنگ آغاز شد، بعد از ظهر غبارآلود که آژیرهوایی به‌ صدا درآمد و با شیون نوزادان در هم آمیخته شد. به دنیا آمده بودم. پدرم پشت دیوارهای فرو ریخته "ترکمانچای" بر سر خود می‌کوفت. باران می‌بارید که برادرانم در شهر خرمشهر نیم سوخته، با دست‌های کوچکشان راه را بر هیولای پولادین می‌بستند. باد می‌وزید که هویزه با خاک یکسان شد. وقتی از سینه زمین شیر می‌نوشیدم...


    ...خواندن را در میدان‌های میدان آموختم، در چهره کودکان جان برکف، ترکیب اوزان روح و تلطیف جسم، نثری شیوا و آراسته. شعرهای نیم سوخته را در کتاب گسترده بر زمین حلبچه صورت‌های آبی و بنفش، نظمی وزین و در خور انسانیت!...


   ...این است که می‌گویم عشق اگر عشق باشد مشکلات حرف احمقانه‌ای است. باور نمی‌کنم که بی پولی، بیکاری و یا سرگشتگی عاطفی بتواند عاشقان را از پا درآورد...


    ...از کسانی که در این ده سال به من زخم زبان زدند و می‌زنند، از تمام کسانی که در محافل خود نشستند و گفتند که او دیگر قصه نمی‌نویسد و یا فاتحه‌اش خوانده است و هنوز هم می‌گویند ممنونم. از تمام کسانی که مانع کار من شدند چه در سینما و چه در قصه‌ نویسی و خیال می‌کردند که اینک زنی آمده که خیال مطرح شدن دارد، ممنونم، چرا...


...و من فرزند رنج و کار از زندگی ده ساله‌ام، راضی‌ام، ده سال است که می‌نویسم، از ابتدای این دهه شروع کرده‌ام، اگر به جایی نرسیده‌ام؟ زحمت کشیده‌ام، تلاش کرده‌ام، ننشسته‌ام به تماشا و به همین خاطر از خانم روانی‌پور زن لجباز و یکدنده و قلدرهم ممنونم، هر چند آسایش مرا از من گرفته و تمام این ده سال بالای سرم بوده و همین الان هم ایستاده است روبرویم و غضبناک نگاهم می‌کند تا من دوباره بگویم: باور کن نوشتن آیین من است و آن وقت اخمش باز شود و کار بعدی را روبرویم بگذارد...


    ...داستان نویسی اوج گرفت. درخشید، شکوفا شد. تجربه‌های پر ارجی به کار گرفت. راه‌های نوینی گشوده شد. از تجربه‌های بزرگ، از نویسندگان جهانی سود جسته شد. هرچند گاه اسیر فرم گردید ولی به هرحال برخلاف انتظار سدها شکست و جاری شد‌ و نیر رمان که اندوه هزار ساله دیر کهن را از خود و با خود اینان آورد افقی گسترده و باز فراراه نگاه مشتاقان نهاد. شکوفا شد. این همه تنوع و تجربه و عرصه آثار هنر هرگز متصور نبود و بیگمان دهه آینده شاهد جرقه‌های بسیار درخشان‌تری در این زمینه هستیم. دهه هفتاد، دهه بالندگی رمان و داستان است...

    خلاصه‌ای از مطلب مورد شکایت و منتشر شده در شماره 8 و 9 گردون که در دادگاه مورد استناد قرار گرفت.

      .... اگر نخواهیم از وحشت قالب تهی کنیم، تنها تعبیر موجه از این کابوس این است که: ۱-شوریده بختی، چنان در شکیبایی و ستیز ابدی آرام و در روح ما حل شده که خود به اخلاقی دیگر - اخلاق عمومی ما - تبدیل گردیده و انگار اتفاقی نیفتاده است!


    ۲-فردیت و اعتزال از تاریخ و اجتماع، روح ما را به بلوغی غیر طبیعی گرایانده و توانایی‌های ویژه و شگفتی به آن بخشیده، که دشواری‌ها و شوربختی‌ها را بی حمایت عدالت و حقیقت به کرسی نشسته‌ای می‌تواند از سر بگذراند. هر یک از ما رودخانه‌ای است که سرچشمه از خود دارد و خود بستر خود را می‌گزیند و می‌سازد و پیش می‌رود و دریا همان است که رودخانه به‌ آن‌ رسیده است، چه باک که دیگران باتلاق یا شنزار تصور کنند! ...


    ... در این دهه باز خبر - و حتی گزارش تلویزیونی- از مادرانی رسید که با شنیدن خبر مرگ فرزندان شان بساط سرور و پایکوبی پهن کردند و مبارک باد خواندند، جعبه شیرینی دست گرفتند و از در و همسایه خواستند به مناسبت چنین حادثه میمونی دهانشان را شیرین کنند- اما راقم این سطور با چشمان خودش مادرانی را دیده بود که شیون کنان سینه به سنگ قبرها می‌مالیدند....


    .... و باز در همین دهه بود که‌ ماموران راه و ترابری چندان فعال شدند که حتی تابلوی فاصله بعضی از شهرهای کشور همسایه را هم برای جلوگیری از سردرگمی مسافران محترم، گله به گله در بعضی جاده‌ها نصب کردند. و اما در اواخر دهه ساختن را قدس نیز به دست مبارک استکبار جهانی و اذناب خونخوارش آغاز شد و فعلا در مرحله زیرسازی- دیگر از مراحل خاکبرداری گذشته است- قرار دارد..."


    نماینده دادستان در ادامه گفت: در گردون شماره 26 آمده : برنامه "سراب" کاملا یک طرفه است و فقط ایرانی‌ها را نشان می‌دهد که در منجلاب تباهی غرب گرفتار شده‌اند ولی اگر این درست باشد، مسئول اصلی کیست؟


    نماینده دادستان در ادامه با اشاره به مطالبی از جمله پیرامون مخدوش کردن هشت سال دفاع مقدس به صورت مقالاتی تحت عنوان " دهه شصت چگونه گذشت " گفت: آنها با این مقالات دفاع مقدس را تحقیر کردند.


    پس از تفهیم اتهام عباس معروفی در دفاع از خود گفت: برای چنین روزی چهارده ماه صبر پیشه کردم و انتظار کشیدم. دوران انتظار برای من پیش از هرچیز یک دانشگاه بود و امروز هر آنچه را باید به دست می‌آمد، به عنوان یک سند تاریخی به میان مردم خواهم برد. کاش می‌دانستید چه شب‌هایی را در تنهایی گریسته‌ام. و نوشته‌ام و باز انتظار کشیده‌ام. آنهم زیر ضربات تهمت و ناسزا و اهانت یکی دو روزنامه کثیرالانتشار که سازندگان اصلی این پرونده هستند وخود این جا نیستند.

 

    فقط به خاطر این که من در آغاز در گردون گفته‌ام: این روزنامه نمی‌داند با چسباندن هر"ایستی" به نویسندگان و مسئولان فرهنگی و فلاسفه و اقشار ممتاز جامعه ، یک "ایست" به تاریخ هنرمی‌افزاید. اگر قرار بود من باب سلیقه ادواری، بخش‌هایی از هنر حذف شود که امروز چیزی در دست من و شما نبود. اما نباید از یاد برد که امام علی علیه السلام می‌گوید: " این مقام‌ها چهار روزه هستند و گرنه به تو نمی‌رسید."


   "متاسفم از این که عده‌ای با بدست آوردن تربیون‌های بزرگ، قصد دارند کتاب‌سوزی و خمیرسازی و حذف سانسور را به دولت ومسئولان فرهنگی تجویزکنند."


   مرا در برابر شما قرار داده‌اند که چه بگوییم؟ آیا ما نمی‌توانستیم در یک مرکز فرهنگ گرد آییم و دردها را بشکافیم و از کاستی‌ها بکاهیم؟ آیا ماهواره و یا سیاست‌های ماهواره‌ای درد مشترک ما نبود؟


    آیا کتاب "بدون دخترم هرگز"دل همه ما ایرانیان را بدرد نیاورد؟ آیا امروز من اینجا آمده‌ام که به خاطر خدمات فرهنگی محاکمه شوم؟ یا باید گلایه‌ها و درددل‌هایم را به شما بازگویم که چه ظلم‌هایی بر ما رفته است؟


    من عباس معروفی، نویسنده‌ای که همیشه احساس کرده‌ام تکه‌ای از پیکره ایرانم، و در برابر صبر، مقاومت و گذشت هر یک از ملت ایران ذره‌ای هم نیستم به یاد می‌آورم آیه‌ای از خدا را و آن را بازگو می‌کنم: " خداوند به شما امرمی کند که امانت‌ها را به اهلش برگردانید و هنگامی که درمیان مردم به داوری می نشینید به عدالت و انصاف حکم کنید."

   متاسفم که امروز به جای همدلی و همفکری در راه سرکوب دشمنان رنگ و وارنگ بیگانه و ریشه کن کردن فساد، اعتیاد و فحشا، ناچاریم پرونده‌ای را زیر و رو کنیم که نیمی از آن هیچ ارتباطی به من و نشریه‌ام ندارد و فقط فقط برای ایجاد قطر فراهم آمده و مابقی آن همه لا اله منهای الاالله است.


    کاش فرصتی بود که می‌شد همه پرونده را جز به جز بررسی کرد و سپس نتیجه کار را فقط برای ثبت در تاریخ منتشر کنیم.


   نظر هیات منصفه


اعضای هیات منصفه به اتفاق آرا ( آقایان افتخار جهرمی، احمد پورنجاتی، صدر واثقی، جلال رفیع، محمد جواد صاحبی، عطاالله مهاجرانی، حجج اسلام محقق داماد و فاضل میبدی) پس ار بررسی موارد مطروحه در کیفرخواست و با توجه به اظهارات متهم مبنی بر اعتقاد به انقلاب اسلامی و قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی و پذیرش اشتباهات محتمل در فعالیت مطبوعاتی خود و با توجه به طرح چاپ شده بر روی جلد مجله ( شماره16-15) از دیدگاه‌های مختلف مورد تفسیرهای گوناگون واقع شده، از دید مثبت نیز قابل ارزیابی است، به شرح زیر اظهار نظر می‌نماید:

   هرچند مطالب مندرج در نشریه گردون مذکور در کیفرخواست، در مواردی متناسب با آرمان‌های انقلاب اسلامی نمی‌باشد ولی در حد جرم قانونی نبوده و قابلیت انطباق با مواد قانونی مورد استناد در کیفرخواست را ندارد. بنابراین هیات منصفه به اتفاق آرا متهم را بزهکار نمی‌داند.


   بر اساس نظر هیات منصفه قاضی نوربخش رییس شعبه 135 کیفری یک استان تهران عباس معروفی را به استناد ماده 34 قانون مطبوعات مصوب سال 1364از اتهامات انتسابی تبرئه می‌کند.


   پس از انتشار رای، صدر واثقی یکی از اعضای هیات منصفه متنی را برای چاپ در اختیار روزنامه سلام قرار داده و    اعلام می کند:

    این جانب در دادگاه مزبور هیچ گونه رایی در نفی یا اثبات مدیر مسئول گردون ابراز نداشته‌ام و پس از چند جلسه مطالعه پرونده، آن را معد طرح در دادگاه و تصمیم گیری ندیدم و به دلایل مذکوردر دادگاه معتقد به ادامه رسیدگی بودم. لذا نظرهیات منصفه مبتنی بر اکثریت آراست نه اتفاق آرا.


   پس از صدورحکم برائت مدیر مسئول نشریه گردون، یونسی دادستان وقت به رای صادره اعتراض کرده و پرونده مجددا به دادگاه عودت می‌شود. همزمان چند روزنامه نیز به این رای اعتراض کرده و مطالبی علیه آن منتشر می‌کنند از جمله روزنامه کیهان.


دفاع رییس قوه قضاییه از رای برائت عباس معروفی


    آیت‌الله محمد یزدی رییس وقت قوه قضاییه یک در یک کنفرانس مطبوعاتی در پاسخ به این سوال که آیا دادستان می‌تواند به این رای اعتراض کند یا خیر؟ می‌گوید: این محاکمه با حضور هیات منصفه انجام شده و هیچ کس حتی در مقام دادستانی و هر مقام دیگری نمی‌تواند بگوید چرا چنین حکمی صادر شده است. هیات مذکور افراد و شخصیت‌های مورد تایید نظام هستند و کسی نمی‌تواند آنها را متهم به خط بازی کند.


   اعتراض روزنامه کیهان


    کیهان روز بعد در ستون "زیرذره بین" سخنان آیت‌الله یزدی را مورد نقد قرار داد و در مطلبی با عنوان " بالای قانون!" نوشت:


    "رییس قوه قضاییه در باره حکم برائت نشریه گردون گفت: هیچ مقامی حق ندارد بالای قانون حرف بزند" الا مقام شامخ ریاست محترم قوه قضاییه که حق دارند دادگاهی را که برخلاف قانون، بدون نماینده دادستان تشکیل شده را قانونی بدانند و بر خلاف قانون که حق اعتراض بر هر حکمی را برای دادیار اجرای احکام محفوظ می‌داند، بفرمایند که هیچ مقامی نمی‌تواند بر حکم دادگاه درخصوص مجله گردون بگوید چرا کٌند یا تند رفتید یا اعتراض بکند! اگرغیر این است ما عرض کردیم بفرمایید و بفرمایید!"


   چاپ این مطلب باعث شد رییس قوه قضاییه از مهدی نصیری مدیر مسئول روزنامه کیهان شکایت کند. با این شکایت مهدی نصیری به دادگاه احضار و موارد اتهامی به وی تفهیم شد. مدتی بعد پرونده با رضایت رییس قوه قضاییه بسته و به بایگانی ارسال شد.


    در این فاصله پرونده عباس معروفی با اعتراض دادیار اجرای احکام به شعبه 140 دادگاه کیفری ارسال شد. این دادگاه در رای خود می نویسد با توجه به محتویات پرونده، ایراد و اشکالی بر دادنامه وارد نیست و رای برائت را عینا تایید می‌کند.


  توضیحات پرویز کلانتری در باره طرح جلد مورد شکایت


    پنج سال پیش دوست نازنینی ( از استادان دانشگاه تهران) مهاجرت می کرد. شبانه او را به فرودگاه رساندم . از آنچه به ایران جا می‌گذاشت پیش از همه نگران مادر بیمارش بود که او را به من سپرد و رفت. همه شب را در فرودگاه با او گذراندم. وقتی به خانه برگشتم آفتاب تیغ می‌کشید و همان روز این نقاشی به دنیا آمد. این نقاشی نزدیک به شیوه "شاگال" است که خود به مناسبتی میهنش را ترک کرده بود. به همین مناسبت عنوان نقاشی هم "خداحافظ شاگال" است.


   موضوع نقاشی اشاره به مهاجرانی دارد که در سال‌های جنگ مادر زمین‌گیرشان را هر یک به دلیلی ترک کرده‌اند. امروز که این توضیح را می‌نویسم مادر آن دوست نازنین فوت شده است و باور نمی‌کنم آن مادر مرده به وطن بازگردد.

 
   بنابر این نقاشی موقعیت مادرانی را به تصویر کشیده است که فرزندشان ترکشان کرده‌اند. نه تنها قصد توهین در کار نبود بلکه نقاشی احساس همدردی به این مادران دارد. (بیست و پنج مرداد 1375)

 

منبع: جلد اول کتاب اسناد و پرونده‌های مطبوعاتی ایران دهه 70- نوشته عذرا فراهانی