کد خبر : 255792 تاریخ : ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۲ تير - 12:32
توده همان مردم اخته و اهلی‌ شده است که به‌ نام نامی او می‌توان جنگ‌ها و صلح‌ها کرد یادداشت محمدرضا تاجیک درباره توده ها را اینجا بخوانید

دنیای قلم -یک-  اسپکتروفوبیا نوعی اختلال اضطرابی است که به ترس از آینه یا چیزی که در آن منعکس می‌شود، گفته می‌شود. افراد مبتلا به اسپکتروفوبیا ممکن است از دیدن تصویر خود در آینه، خود آینه و یا توهم دیدن اشیای ماوراءالطبیعه در آینه، احساس وحشت (حملات پانیک) کنند. در این وضعیت، بسیاری از این افراد دچار پریشانی و آشفتگی، یا رفتارهای اجتنابی، مازوخیسم، سادومازوخیسم، اختلال نظری و عملی و پریشانی روحی و روانی و احساسی و ذهنی می‌شوند. در اسپکتروفوبیای سیاسی، در واقع، ترس از آینه نیست، بلکه ترس از آن نقش خود است که آینه راست می‌نمایاند. به بیان دیگر در این بیماری، ترس از آینه، همان ترس از «بازتاب‌های حقیقی» یا «واقعیت‌نمایی» و «راست‌نمایی» آن است. زبان این آینه همچون زبان هر آینه‌ای، زبان صریح، بدون لکنت، بی‌حیا، بی‌محابا و بدون هراسی است. مجیزگوی هیچ قدرتی نیست، تابع اراده معطوف به میل هیچ دیگری بزرگی نیست، هیچ کژی را راست نمی‌نمایاند، هیچ سیاهی را سپید انعکاس نمی‌دهد. از این رو، در نگاه اربابان قدرت، آینه خوب آینه شکسته است، آینه مرده است، آینه زنگارگرفته است، آینه بدون آینه است. 

 

دو- در عرصه سیاست، این مردم هستند که در نقش آینه ظاهر می‌شوند. لذا در این وادی، آینه‌هراسی همان مردم‌هراسی (یا دموس‌هراسی) است. از نظر رانسیر، از نظر ریشه‌شناسی، مردم به دو واژه متضاد اطلاق می‌شود. یکی دموس (demos) و دیگری قوم (ethnos). قوم به مردمی اطلاق می‌شود که خاستگاه یکسانی دارد یعنی در جای مشترکی متولد شده‌اند و خدای واحدی را می‌پرستند. مردم در این تعبیر، حکم پیکره‌ای خاص را دارند که در مقابل دیگر پیکره‌ها (اقوام دیگر) قرار می‌گیرد. در حالی که دموس به مردمی گفته می‌شود که هر کدام بخشی از یک اجتماع هستند. این اصطلاح با هر نوع صلاحیتی برای حکمرانی (نظیر نژاد و...) مخالف است و مفهوم برابری برای حکمرانی در آن نهفته است. قدرت‌ها عموما تعریف و تصویر خاص از مردم دارند که بیشتر به «قوم» و «توده» نزدیک است تا «دموس». از نظر اصحاب قدرت، مردم تنها آنانی هستند که نقش آنان را همواره راست بنمایانند، ادامه هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی آنان باشند، ابژه اراده معطوف به میل و قدرت آنان باشند، پژواک صدا و نظم نمادین آنان باشند. از این رو، در نزد آنان، مردم خوب مردم مرده هستند: مردم گرد و غبار و زنگارگرفته‌ای که نمی‌توانند واقعیت‌ها را فهم و انعکاس دهند، و نمی‌توانند آینه ضمیر جامعه و سیاست باشند. چنین مردمانی، همان آحاد جامعه توده‌ای هستند که در آن سازمان‌ها و جماعاتی که واسطه‌ای میان فرد و برگزیدگان حاکم هستند، به دلایل مختلف اجتماعی و تاریخی از میان رفته‌اند و افراد بدون واسطه‌های مدنی و نیز بدون واسطه خرد شخصی، تنها در میان جمعیت و در برابر حکومتی که امکان و استعداد بسیاری برای گرایش به توتالیتاریسم دارد، ایستاده‌اند. چنین جامعه‌ای معمولا مرکب از توده‌ای از انسان‌های از خود بیگانه، پیرو رفتار جمعی و حاکمین است. بنابراین، در آن تقریبا همه شبیه یکدیگرند و فردیت و تشخصی ندارند. افزون بر این، آحاد چنین جامعه‌ای، استعداد ژرف و گسترده‌‌ای برای مورد وسوسه قرارگرفتن توسط تعصبات و عصبیت‌های ایدئولوژیکی دارند و رابطه میان آنان سست و لرزان است. در جامعه توده‌ای، سوژه امکان تولد ندارد و همگان ابژه سیاست و قدرتند، همگان نمایندگی می‌شوند و هیچ‌کس از استعداد و امکان سخن‌گفتن به‌جای خود برای خود و به زبان خود برخوردار نیست، همگان رمه‌هایی هستند نیازمند شبان. توده، در این معنا همان آینه زنگار گرفته و شکسته مردم است که دیگر از امکان و استعداد بازتاب‌دهندگی واقعیت نهان و آشکار قدرت و سیاست برخوردار نیست؛ یا آن بازتاب می‌دهد که از آن طلب می‌شود. 

 

به بیان دیگر، توده همان مردم اخته و اهلی‌ شده است که به‌نام نامی او می‌توان جنگ‌ها و صلح‌ها کرد.

سه- در جامعه امروز ما نیز بسیاری از بازی‌پیشگان فردی و جمعی سیاسی گرفتار نوعی اسپکتروفوبیا هستند. اینان نه تنها از خود بلکه از دیگران - و اساسا از هر چیزی که واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی و ماهیت و حقیقت آنان را انعکاس می‌دهد - درهراسند. در زیست‌جهان آنان، دیواری برای نصب پوسترها و تصاویر خود یا من واقعی‌شان وجود ندارد، چشمی برای دیدن «هست»ها، گوشی برای شنیدن صداهای غریبه و ناآشنا، امکانی برای مشق و انشایی متفاوت، لوحی برای نقاشی‌ با سبک متمایز، مدادی برای خط و رنگی دیگر وجود ندارد. این آدمیان، دیری است به فضای تنگ و تاریک زیست‌جهان خود خوگر شده‌اند و هر انعکاس نوری و وزش نسیمی تازه، آنان را سخت می‌آزارد. در این زیست‌جهان، هر آهنگی که بیرون از دستگاه موسیقیایی مورد پسند آنان باشد، بدآهنگ است و هر فرآورده نظری و تحلیلی و تعلیلی و تصویری و تجویزی که نشانی از نظم نمادین آنان نداشته باشد، پشیزی ارزش ندارد. نوح آنانند، روح آنانند، فاتح و مفتوح، سینه مشروح، بحر معرفت، حجره خورشید، خانه ناهید، روضه امید، همه آنانند. در این واضعیت هر کس که سودای آینه‌بودگی در سر داشته باشد، باید شکسته‌ شود، زیرا به حکم احکام ثابته چنین زیست‌جهانی، من آنان به ذات خود ندارد عیبی، مگر آینه به جفا نقش کژ خود را نقش آنان کند. اما این عده از اصحاب قدرت و سیاست، چه بخواهند چه نخواهند، چه ببینند چه نبینند، امروز هر تکه شکسته آینه مردمان تصویر آنان را آن گونه که هستند به نمایش گذارده‌ است، کژی‌ها و ناراستی‌های آنان را نمایان ساخته است، زشتی‌ها و پلشتی‌های آنان را جلوی چشمان‌شان قرار داده، ناکارآمدی و کژکارکردی آنان را به رخ‌شان کشیده و با سکوتی پر از فریاد، آنان را به خود شکستن دعوت می‌کند.