دنیای قلم -به تجربه دریافتهام كه بسیاری از مدیران گرفتار توهم هستند. توهم مدیریتی بیشتر مورد نظرم است. اسمش را میگذارم «توهم خودموفقپنداری» وقتی مدیری منصوب میشود، مدتی محل مسوولیت را بررسی میكند و بعد در جلسات، سخنرانیها و نوشتهها همه كارهای مدیران قبلی را زیر سوال میبرد و مشكلات را به آنها نسبت میدهد. بعد از مدتی كه از شروع كارش گذشت و چند بخشنامه صادر نمود، اطرافیان دورقابچین به خاطر منافعشان تحسینشان میكنند و كارهایشان را بیسابقه یا كمسابقه قلمداد مینمایند. این مدیران دائما میگویند: از وقتی ما آمدیم چنین و چنان كردیم و چنین و چنان خواهیم كرد. «توهم خودموفقپنداری» از همین نقطه آغاز میشود. فرق توهم و خیال با دنیای واقعیت بسیار است. مدتی قبل جدول آمار بیكاران استانها را میخواندم، دیدم یكی از استانها 21 در صد نرخ بیكاری دارد! در این استان معضلات اجتماعی بیداد میكند. در گذشته هر وقت صحبتهای مدیران استان را میخواندم یا میشنیدم همه حكایت از تحولی بینظیر و كمسابقه در استان داشت. آمارها نشان میداد كه كارهای آنان در یك سال برابر است با ده سال كارهای انجامشده قبلیها، اما واقعیت چیز دیگری را نشان میداد! در توهم و خیال بیكاری را برطرف نمیشود. میتوان با توهم طلاق را متوقف نمود، سن ازدواج را پایین آورد! همه شاد باشند! مسافرت بروند! لبخند بزنند! غم نداشته باشند و صدها خیال خام دیگر در سر پروراند! در خیال خام بودن كه هزینهای ندارد! انرژی كه نمیگیرد! مشكل ما اینست كه فقط حرف درمانی میكنیم! همه وقتی میكروفن جلویشان قرار میگیرد و جمعیت را میبینند، آنچنان حرف میزنند كه آب از دهانها راه میافتد. با وعدهها خوشخیالها سوت و كف میزنند، سخنران تشویق میشود و در خیال و وهم خود، میبافد و میبافد! اشتغال ایجاد میكند! ناهنجاری اجتماعی است كه مرتفع میگردد! عفاف و حجاب است كه در همه جا به چشم میخورد! اعتیاد است كه ریشهكن میشود! طلاقهاست كه به وصال میرسند! راستی و درستی و پاكی است كه منتشر میشود! بانكهاست كه وامهای 4درصدی میدهند!
و مدیریت جهانی است كه الگوی عالم میگردد! زمان كودكی حكایتی از مرحوم پدرم شنیدم كه هنوز در خاطرم مانده و در مدیریت نیز از آن استفاده میكنم. او حكایت میكرد كه: «مردی روستایی سبدی تخممرغ بر سر نهاد و برای فروش عازم شهر شد. در راه غرق در افكار خودش بود. اندیشید كه الان به شهر كه رسیدم، تخممرغهایم را میفروشم و با مقدار پول دیگری كه دارم یك جفت گوسفند نر و ماده میخرم، بعد گوسفندانم زاد و ولد میكنند و صاحب گلهای میشوم، مقداری از گلهام را میفروشم و زمین كشاورزی میخرم، سال به سال به زمینهایم اضافه میكنم، خانههای نو میسازم و بعد میشوم خان روستا، مردم وقتی برای پابوسی میآیند، احترام میگذارند و خم میشوند و میگویند: «سلام عرض...» هنوز جملهاش را تمام نكرده بود كه از توهم بیرون آمد. قدش را خمیده دید و سبد و تخممرغهایش شكسته بر زمین! آه از نهادش برآمد و از میانه راه به روستایش برگشت. در توهم همهچیز خوب مینماید، خیالپردازی راحت و اجرا دشوار است. البته آرمان و هدف داشتن و برای رسیدن به آن تلاش كردن كاری است زیبنده و روانشناسان به مثبتاندیشی و آرمان داشتن توصیه میكنند. ولی این بدان معنا نیست كه فقط بخوانی و بدانی و عمل نكنی، اگر عملت را با اندیشهات هماهنگ كنی و اندیشهات را عمل نمایی، موفق خواهی شد. لكن تنها در آرمانخواهی بودن ره به جایی نبردن است. زمان نوجوانی، مربی فوتبال فهیمی داشتیم به نام: آقای رشتیمحمد، تحصیلكرده تربیتبدنی، تمرینهایش بیشتر دو و نرمش و شوت به دروازه و در نهایت بازی دستگرمی! به ما میگفت: شب مسابقه، رفتید منزل و خوابیدید در ذهنتان مسابقه فردا را بازی كنید تا با ذهنیت مثبت داخل زمین بروید. ما هم شب كه میخوابیدیم در ذهنمان همراه با خیال، تیم مقابل را با گلهای زیاد شكست میدادیم! فردای مسابقه در زمین سفت و سخت بین وهم و خیال و واقعیت فرسنگها فاصله میدیدیم و با شكست زمین مسابقه را ترك میكردیم. با توهم و خیالپردازی نمیتوان پیروز شد. تمرین و ممارست و عقل و تدبیر و كار تیمی میخواهد. ذهنگرایی و مثبتاندیشی زمانی موثر است كه پشتوانه صحنه واقعی و عملی باشد. در بازی كار و زندگی بازیكنانی برندهاند كه با ذهن و اندیشه، نقشه راه را ترسیم و در صحنه نمایش نقشه راه را با تدبر و تفكر و عمل اجرا نمایند. دشواری را بپذیرند و فراز و فرود، شكست و پیروزی، آنها را در راهشان مصممتر نماید. مدیران خیالپرداز ره به جایی نخواهند برد. آنان كاركنان و مردم را آشفته میكنند.
قاسم یزدانپناه- اعتماد