دنیای قلم - در دوره ریاستجمهوری آقای سیدمحمد خاتمی، و زمانی که در شورای سردبیری روزنامه کیهان فعالیت داشتم، قرار بود جمعی از دانشجویان طرفدار اصلاحات در پارک لاله تهران (تقاطع خیابان کارگر و بلوار کشاورز) تجمع کنند.
یکی از خبرنگاران کیهان به محل اعزام شد. عصر بود که خبرنگار اعزامی برگشت؛ دمغ و مبهوت. از او خواستم واقعه را تعریف کند و سپس گزارش آن را بنویسد. خیلی ناراحت بود و وقتی ماجرا را بازگفت شگفتزده شدم. حرفش این بود که تا حالا فکر میکردم درگیریهایی که جناح راست و چپ با هم دارند، خودجوش و از روی اعتقاد است. اما امروز همه تصوراتم به هم ریخت.
او در توضیح ماجرا گفت پس از اتمام درگیری و متفرق شدن جمعیت، از خیابان 16آذر به سمت جنوب حرکت کردم و طول خیابان را پیمودم. در این مسیر همان افرادی که در پارک در حال زدوخورد دیده بودم و حزباللهی میپنداشتمشان، در گروههای سه چهار نفری در پیادهرو و کنار خیابان ایستاده بودند. وقتی از کنار آنها رد شدم، میشنیدم که با ادبیات بسیار زشت و سخیف و حتی همراه با فحشهای چارواداری با هم حرف میزنند. یقین کردم آنها نه بچهحزباللهیاند، نه وابسته به جناح راست، نه متدین و متشرع؛ چراکه آنچه بر زبانشان جاری میشد فقط ادبیات لاتها بود.
همکار کیهانی من از دیدن و تعریف آن اتفاق، خیلی به هم ریخته بود به طوری که حتی نتوانست گزارش آن روز را بنویسد.
به یقین، اینجور افراد حتماً در سوی مقابل (جناح چپ) هم حضور داشتند و امیدوارم اصلاحطلبان منصف، آن را بازگو کنند. فهم این نکته سخت نیست که اساساً دستهای پنهانی برای به هم ریختن آرامش شهر، در پشت پرده فعال بودند که تقریباً تا اواخر دوره خاتمی هم ادامه یافت؛ البته منکر این نیستم که بخشی از افراد دو طرف واقعاً با انگیزههای اعتقادی در تجمعات حاضر میشدند و شاید بعضاً شعارهای تندی هم میدادند اما یقیناً عامل درگیری یا تشدید درگیری، افرادی بودند که با سازماندهی و تشکیلات منسجم حضور مییافتند.
شاید در فرصتی دیگر، به اعزام تشکیلاتی افراد برای بر هم زدن مراسم سیزده آبان در همان سالها در مقابل لانه جاسوسی اشاره کنم.
محمد مهاجری