دنیای قلم -دیروز خبری خواندم كه دقیقا در ۴۴ سالگی تاسیس روزنامه جمهوری اسلامی، (تاسیس ۹ خرداد ۱۳۵۸) این روزنامه را از سهمیه آگهیهای دولتی محروم كردهاند. علت؟ تذكرات هیات نظارت بر مطبوعات به این روزنامه بوده است. بر اساس ماده21 آییننامه آگهیهای دولتی، هر رسانه و نشریهای كه از سوی هیات نظارت بر مطبوعات تذكر بگیرد، به مدت یك ماه آگهیهای دولتی آن قطع میشود. یاد خاطرهای اف تادم. دقیقا ۲۶ سال پیش در پایان خرداد ماه و روز پایان چهلسالگیام بود كه از طرف مقامات قضایی و امنیتی به روزنامه سلام اعلام كردند كه در صورت ادامه نوشتن بنده در روزنامه، سلام توقیف خواهد شد. اتفاقا مجموعه یادداشتهای م ت زندان بود، روزانه در حال انتشار بود كه در نیمه راه قطع شد. احتمالا برای آن هم ماده و قانونی پیدا میشد. بهطور معمول چهلسالگی پختگی هر انسانی است و همزمان با آن با چنین وضعی مواجه میشود. چهلوچهار سالگی روزنامه جمهوری اسلامی و در همان زادروزش نیز دچار سرنوشت نه لزوما یكسان، بلكه تا حدی شبیه هم میشود. روزنامهای كه به عنوان نمادی از حكومت بعد از انقلاب و مستقل از فضای كلی نشریات قبلی پا به عرصه رسانه گذاشت و صاحب امتیاز و اعضای اصلی آن از حزب جمهوری اسلامی بودند و اكنون برای طرح برخی نكات انتقادی با مجازات مالی مواجه میشود.
حتما میگویند آییننامه است، ولی در اصل ماجرا تاثیری ندارد، زیرا دلایلی كه برای چنین رفتاری ذكر كردهاند ناظر به موضوعات آزادی بیان است. مساله این است كه استانداردهای موجود ایران در زمینههای تولید، خدمات، فرهنگ و سیاست و... در بیشتر موارد پایینتر از استاندارد این موارد در جوامع پیشرفته است. كافی است استاندارد ساختمانسازی و مسكن، خودروسازی، ارایه خدمات دولتی، شهرسازی و هر چیز دیگری را با استانداردهای موجود جهانی مقایسه كنیم تا این واقعیت روشن شود. برای مثال مصرف سوخت و انرژی در ایران به ازای هر واحد تولید ناخالص داخلی، چند برابر متوسط مصرف جهانی است. یعنی استانداردهای انرژی ما بسیار پایین است. ولی به گمان من استاندارد رسانههای رسمی ایران و بهطور مشخص صداوسیما و تا حدی مطبوعاتی كه مجوز دارند در مقایسه با استانداردهای متعارف جهانی بسیار پایینتر است، یكی از نشانههای آن عدم تحمل نقد و انتقاد ولو تند مطبوعات است. شخصا آشنایی كافی با محتوای روزنامه جمهوری اسلامی ندارم، فقط گاهی مطالب نقل شده آن را میبینم كه طبعا انتقادی است و البته زبان صریحی هم دارد. ولی مساله این است كه صاحبان قدرت باید به این پرسش پاسخ دهند كه چرا كار به جایی رسیده كه روزنامه جمهوری اسلامی نیز پس از ۴۴ سال با چنین وضعی مواجه شده است؟ آیا فقط باید وجود امثال كیهان را پسندید؟ این چه رفتاری است كه مخالفان یا منتقدان را با انواع ابزار از جمله اقتصادی تبعیضآمیز تنبیه و مجازات كنید؟
البته همین وابستگی به آگهیهای دولتی یا یارانههای كاغذ و امثال آن نشانه وضعیت علیل و درمانده رسانههای رسمی است كه محصول سیاست رسانهای كشور است. آنهم در جهانی كه بازار رسانه هر روز بزرگتر و سودآورتر میشود، عدهای در ایران دنبال كوچكتر شدن این بازار و فربه كردن رانتی صداوسیما هستند تا بلكه جایگاه انحصاری رسانهای گذشته خود را حفظ كنند. بنده منكر این نیستم كه مطبوعات نیز اشكالات و ضعفهای خود را دارند ولی یكی از مهمترین علل این مشكلات و ضعفها در ناتوانی اقتصادی آنها است كه آن نیز معلول فقدان میدان وسیع برای ایفای نقش رسانهای است. به همین علت هم مردم كمكم با آنها قهر كردهاند. شاید اگر بخواهید نیز نمیتوانید سیاست رسانهای خود را به یك باره تغییر دهید. ولی حداقل كاری كه میتوان كرد توقف این وضعیت و معكوس كردن روند محدودیتها است. معتقدم كه صداوسیمای آبادان گرچه به صورت مستقیم و مباشر در فروریزی ساختمان عبدالباقی نقش نداشته است ولی از باب تسبیب نقش مهمی داشته چرا كه وظیفه نظارت عمومی بر امور شهر خود را انجام ندادهاند و اینجا اثر «سبب» بیشتر از «مباشر» است و باید به عنوان متهم معرفی شود. چون این نظارت وظیفه آن رسانه است.
حالا كه در مركز كشور با انتقادات ساده از سوی روزنامهای كه قرار بود معرف نظام جدید باشد، چنین برخوردی میشود معلوم است كه نه صداوسیمای آبادان و نه هیچ جای دیگر كشور نخواهند توانست گامی به پیش بردارند و برای پوشاندن ضعف خود دنبال بستن فضای مجازی هستند. مشكل فضای مجازی نیست، بلكه فقدان رسانههای واقعی رسمی مشكل اصلی است. همانگونه كه منع نوشتن من در سال ۱۳۷۵ مشكلی را حل نكرد كه بیشتر كرد، این رفتار با روزنامه جمهوری اسلامی نیز همین سرنوشت را خواهد داشت.
عباس عبدی