کد خبر : 255476 تاریخ : ۱۴۰۱ جمعه ۶ خرداد - 07:57
نگاهی متفاوت به ریزش ساختمان متروپل نگاهی متفاوت به ریزش ساختمان در متروپل

دنیای قلم -برجی زیر چشم محاسبه‌گر و ناظر و پیمانکار و حاکمیّتِ منطقه سر به فلک می‌کشد و فرو می‌ریزد تا همچنان در همان مزاج و سابقه بگویند: «حادثه‌ است. در همه‌ جای دنیا بی‌خبر سرمی‌رسد لاکردار!»

در یادداشتی در روزنامه اطلاعات به قلم دکتر محمدعلی فیاض‌بخش می‌خوانیم: «آجری که درست و به‌قاعده بر دیوار ننشسته، فرومی‌افتد؛ بر سری که از سستی آن بنیان بی‌خبر است اصابت می‌کند؛ جانی که هنوز پروای ادامه‌ی زیستن دارد ستانده می‌شود؛ چراغی از حضور پدر یا مادری خاموش می‌گردد؛ شهدی و شمعی از شیرینی و گرمی گفتار و رفتار کودکی فرومی‌میرد…

 

سیل گزارش‌ها از رسانه‌ها روان می‌گردد:آنکه از پیش، از جایی و جاهایی رنجیده، کف بر زبان می‌آورَد و دست از جان می‌شوید و آنچه بر دهانش می‌آید می‌گوید. آن کس که بر همه‌ چیز به عین قبول و سمع رضا می‌نگرد، قلم عفو به دست می‌گیرد و با نظر پاکش، چشم بر تقصیرها فرومی‌پوشد و می‌سراید: «خطا بر قلمِ صنعِ بزرگان نرود!» آن که در میانه‌ی خوف و رجا سر می‌کند، به آهی سرد و شکوه‌ای نه‌ چندان گرم‌ می‌گوید: «حادثه‌ است و حادثه خبر نمی‌کند و البته که قصورهایی هم در میان بوده‌ است!» و ... . شاید نیز ورژن‌هایی دیگر از دیدن حادثه و پس تحلیل واقعه.

… آنچه اما در پس‌لرزه‌ی انواع نگاه‌ها و تحلیل‌های فوق، در یک قامت و معنی و نه مقول به تشکیک باقی می‌مانَد، ویرانه‌ای‌ است که جان چندین انسان را هزینه‌ی خود کرده‌ است؛ حالا هر کس هر چه می‌خواهد بگوید و ببافد.

راستی! قدر و قیمت جان چقدر است؟ عرض می‌کنم:

استاندار بعد از واقعه‌ی آبادان فرمایش کردند که این بنا مجوزی در حد شش طبقه داشته و چهار طبقه بدون اجازه بر آن افزوده‌اند!

مرحبا! در شهری که اگر یک شاخه تیرآهن، بی‌جا و بی‌اجازه افقی یا عمودی گردد، تمام نُوّاب شهردار، با عِدّه و عُدّه سر می‌رسند و رفع سدّ معبر (!) می‌کنند، به‌راحتی، چهار طبقه اضافه سر به آسمان کشیده و دیّارالبشری مانع آن نشده، شاید از آن روی که می‌دانند ملائکه از جنس لطیف‌اند و این جنسِ پاک در پرواز آسمانی خود از بتن هم عبور می‌کند؛ چه رسد به آهن، که گاه سیّال هم‌ می‌شود! پس ضرورتی به رفع سدّ معبر از آسمان نیست.

درمانگاهی به سبب عدم نظارت بر راه‌های فرار و ایمنی آتش می‌گیرد و جراح فوق تخصص به همراه دستیارانش می‌سوزد؛ نظارت‌پیشه‌ی مسئول می‌گوید: چند سال پیش هشدار داده‌ بودیم!

در پارک بازی کودکان تسمه‌ای درمی‌رود و کودکی لاشه می‌شود؛ سازمان مربوط ناظر می‌گوید: چقدر جزّ جگر زدیم که خطر دارد!؟ گوش نفرمودند!

برجی زیر چشم محاسبه‌گر و ناظر و پیمانکار و حاکمیّتِ منطقه سر به فلک می‌کشد و فرو می‌ریزد تا همچنان در همان مزاج و سابقه بگویند: «حادثه‌ است. در همه‌ جای دنیا بی‌خبر سرمی‌رسد لاکردار!»»