دنیای قلم -زمانی فهمیدم فریب یک زن طماع را خورده ام که دیگر خیلی دیر شده بود تا جایی که آرزوی ازدواج و زندگی مشترک با آن زن جوان در دلم ماند و از سوی دیگر نیز همسرم مرا از خود راند و محبتش را از من دریغ کرد چرا که ... این ها بخشی از اظهارات مرد 45 ساله ای است که برای اعلام شکایت از یک زن جوان وارد کلانتری سجاد مشهد شده بود.
این مرد که ادعا می کرد زن غریبه ای او را فریب داده و اموالش را به سرقت برده است، درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت : تابستان سال گذشته بود که با "شیما" در محل کارم آشنا شدم . او برای انجام کاری وارد اداره شد اما ماسک بهداشتی به همراه نداشت آن روز من چند عدد ماسک در اختیار او گذاشتم و کمک کردم تا کارهای اداریاش زودتر انجام شود و بعد از این ماجرا بود که روابط نادرستی بین ما شکل گرفت . تعاملات هر روزه ما درحالی ادامه یافت که مسائل اخلاقی و شرعی را نادیده گرفته بودم . شیما مدعی بود به خاطر اختلافات شدید و نداشتن تفاهم اخلاقی از شوهرش طلاق گرفته است به همین دلیل ارتباطات تلفنی و دیدارهای حضوری ما هر روز بیشتر می شد تا جایی که برای آغاز زندگی مشترک با شیما لحظه شماری می کردم، همسرم و فرزندانم را از یاد برده بودم و به چیزی جز ازدواج با شیما نمی اندیشیدم .
در این میان همسرم متوجه ماجرا شد و مشاجره ای طولانی بین ما شکل گرفت . اما همسرم خوب می دانست که من دل باخته شیما شدم و فریاد و گریه هایش هیچ تاثیری نخواهد داشت. او به ناچار و در حالی که اشک می ریخت این ارتباط هوس آلود را پذیرفت و سکوت کرد تا سرپناه خود و فرزندانش را از دست ندهد ولی دیگر از عاطفه و محبت های سال های گذشته خبری نبود و او به یک زندگی خالی از مهر و عطوفت ادامه می داد از سوی دیگر من سرخوش از لذت های زودگذر دنیوی بودم و اوقات خوشم را با شیما می گذراندم چرا که آغاز زندگی مشترک با شیما به رویایی دلنشین برایم تبدیل شده بود . بیشتر اوقات را در خارج از منزل مشغول خرید لوازم گران قیمت بودیم تا زودتر ازدواج کنیم . یخچال، مبل، ماشین لباس شویی و... از جمله خریدهایی بود که انجام می دادم . اما یک روز شیما با ترفندی خاص مرا به بازار طلافروشان کشاند و درخواست کرد تا برایش سرویس کامل طلا بخرم . وقتی دیدم هزینه سرویسی که او درخواست می کند مبلغ هنگفتی است به او گفتم بهتر است اول عقد کنیم و بعد طلا بخریم ولی ناگهان شیما از کوره در رفت و در همان مرکز خرید شروع به سر و صدا و توهین کرد .
گیج شده بودم و منظورش را از این رفتار نادرست نمی فهمیدم . شیما با همان حالت عصبانیت سوار خودرو شد تا او را به منزلشان برسانم. وقتی آن جا رسیدیم من هم عصبانی شدم و به مشاجره با او پرداختم در همین هنگام برادر شیما از راه رسید و ماجرا را جویا شد. شیما هم با پررویی تمام مرا مردی مزاحم خواند که مدتی است برایش ایجاد مزاحمت می کنم و دست از سرش بر نمی دارم . برادر شیما هم با شنیدن این حرف ها یقه مرا گرفت و به دیوار کوبید او تا جایی که می خوردم کتکم زد و سپس گفت اگر یک بار دیگر مزاحم خواهرم بشوی شوهرش را سراغت می فرستم. با شنیدن این جمله دردهایم را فراموش کردم و در جا خشکم زد. شیما با همسرش اختلاف داشت اما هنوز طلاق نگرفته بود. او با این ترفند مرا بازیچه خودش قرار داده و همه دارایی ام را بالا کشیده بود. خلاصه به کلانتری آمدم تا از او و برادرش شکایت کنم.حالا هم در حالی که نتوانستم به آرزوی ازدواج با شیما برسم او برایم تمام شد اما از سوی دیگر همسر مهربانم را از دست داده ام و او هم فقط مرا مردی هوسران می شناسد که عاطفه و انسانیت را از یاد برده ام و... گزارش خراسان حاکی است، به دستور سرهنگ بیژن خنجری (رئیس کلانتری سجاد) پرونده این مرد جوان توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد بررسی قضایی و کنکاش های روان شناختی قرار گرفت. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی