دنیای قلم- فاطمه عسگرینیا:: همیشه از محدودیتها و قانونهای نانوشتهای که مانع پیشرفت دختران مناطق محروم بود، ناراضی بود. از اینکه میدید یک پسر میتواند بدون هیچ دغدغهای درس بخواند و دختران همه در سن کم راهی خانه شوهر میشوند یا بیسواد میمانند، دلش میگرفت. به همین علت با وجود همه سختیها و مشکلاتی که وجود داشت یک تنه در برابر خانوادهاش ایستاد تا بتواند با جلب رضایتشان هم خودش مجوز درس خواندن بگیرد و هم راه را برای درس خواندن دیگر دوستان همسنوسالش هموار کند. قهرمان قصه ما، دختری به نام «زیبا عزیزی» است، ٣٧سال پیش در روستای عزیزآباد، یکی از روستاهای توابع «گهجن» شهرستان قصرقند به دنیا آمد، او تنها زن روستایی ایران است که توانسته به خاطر فعالیتهای داوطلبانه در روستاهای جنوب کشور و توانمندکردن زنان در ابعاد مختلف اقتصادی، کارآفرینی و تحصیلی، در میان چهار زن برتر روستایی جهان بایستد.
کمتر کسی فکر میکرد نام روستای دورافتاده و محرومشان به واسطه انتخاب زیبا، بهعنوان یکی از چهار بانوی برتر روستایی جهان سر زبانها بیفتد. زیبا میگوید: «سال ١٣٦٢ در روستای عزیزآباد متولد شدم. این روستا یکی از مناطق بسیار دورافتاده و محروم در استان سیستانوبلوچستان بود. به خاطر امکانات محدود روستا خانواده بعد از تولد من به روستای گهجن میروند. گهجن که در زبان محلی به نام «زن برتر» است، روستایی از توابع قصر قند است.» پدر زیبا شغلش تربیت و رام کردن شترها در کشورهای عربی همسایه بود، به همین دلیل مادر همیشه مسئولیت خانه و زندگی را برعهده داشت. او چهار خواهر و سه برادر دارد، اما در میان خواهران تنها کسی بود که محکم در برابر مخالفتهای مادر و سایر بزرگترهای طایفه برای ادامه تحصیل ایستاد. او ادامه میدهد: «روستای ما فقط یک مدرسه داشت. فرهنگ بومی حاکم بر منطقه هم خیلی اعتقاد به ادامه تحصیل دخترها نداشت. به همین علت پایان دوره دبستان برای من شروع یک دوره سخت و جنگی تمام عیار با خانواده و بزرگان طایفه برای جلب رضایتشان و ادامه تحصیل بود. برای بلوچها سخت است که یک دختر به تنهایی مسافتی بین دو روستا را برای درسخواندن طی کند.
همه ازجمله مادرم میگفتند به جای ادامه تحصیل خانه بنشین و هنر بیاموز. اما من دوست داشتم درس بخوانم. همیشه از محدودیتها و قانونهای نانوشتهای که مانع پیشرفت دختران منطقهمان بود، ناراضی بودم. به همین علت با همه سختیها و مشکلاتی که وجود داشت، یک تنه در برابر خانوادهام ایستادم تا رضایتشان را جلب کنم. من باید درس میخواندم و به همه ثابت میکردم که دختران هم حق درسخواندن دارند.»
جلب رضایت مادر و بزرگان طایفه کار سختی بود، اما زیبا با انگیزه و پشتکاری که داشت، موفق به انجام این کار میشود، هرچند اجازه نداشت تا قبل از انجام کامل کارهای خانه تا ساعت ٧ صبح راهی مدرسه شود، اما هیچ وقت از این سختیها دلسرد نشد. او حتی امروز قدردان سختگیریهای مادر است و میگوید: «از هفت خوان رستم گذشتم، اما این سختگیریها و مانعتراشیها همیشه عامل تحریک من بود. هرچه مسیر پیشرویم سختتر میشد، انگیزهام برای تحقق رویاهایی که داشتم، بیشتر میشد. همیشه میگویم اگر مادرم و سختگیریهایش نبود، من هم الان به اینجا نمیرسیدم.» زیبا، همان سالی که دبیرستان را تمام میکند، در دانشگاه تربیت معلم هم پذیرفته میشود، اما خبر قبولیاش دیر به گوشش میرسد. سال دوم هم چون در یکی از دانشگاههای یزد پذیرفته میشود، خانواده اجازه رفتن به شهر دیگر را نمیدهد. همه این اتفاقات مانع از توقف زیبا نمیشود و او رخت معلمی نهضت به تن میکند.
زیبا میگوید: «درست است که با وجود همه زحماتی که کشیدم، دوسال نتوانستم وارد دانشگاه شوم، اما بهعنوان مربی سوادآموزی وارد نهضت شدم تا مقدمهای باشد برای تحقق اهدافم. باخودم عهد بسته بودم که زمینه تحصیل را برای تمام دختران ساکن در مناطق محروم فراهم کنم. این کار محقق نمیشد مگر اینکه زنان و دخترانی از جنس خودم در روستاهای محروم حاضر میشدند و به سوادآموزی همنوعانشان میپرداختند.» زیبا سال ٩٠ در دانشگاه پذیرفته میشود و بعد از اتمام دانشگاه با وجود امکان تدریس مقطع راهنمایی در شهر دلش راضینمیشود بچههای حاشیهنشین و روستایی را تنها بگذارد، بنابراین با انتخاب این مدارس با جدیت بیشتر اهدافش را دنبالمیکند.
فعالیتهای داوطلبانه و خیرخواهانه زیبا برای ارتقای کیفیت زندگی زنان و دختران روستایی بیشتر به دورانی برمیگردد که معلم نهضت سوادآموزی بود. کار بهعنوان مربی نهضت در منطقهای که او زندگی میکرد، آسان نبود. خیلی از این روستاها اصلا جاده نداشتند و زیبا مجبور بود برای رسیدن به آنها مسیر طولانی را سوار ماشینهای باری شود. خیلی وقتها اگر ماشین پیدا نمیشد، فاصله دو روستا را پیاده طی میکرد تا کلاسهای نهضت سوادآموزی تعطیل نشود. همه این سختیها وقتی به کام زیبا شیرین میشود که میبیند خیلی از زنان و دختران روستایی در این کلاسها توانستند به حداقل سواد دست پیدا کنند.
در مرور خاطراتش میگوید: «در یکی از روستاها پیرزنی بود به نام بیبی که من اغلب به خانه او میرفتم. او یکی از مشوقهای من بود و همیشه میگفت اگر زنان و دختران روستا سواد داشتند، زندگی بهتری پیدا میکردند. همیشه هوای مرا داشت، بهطوری که عصرها بعد از تمامشدن کلاس مرا تا روستای خودمان همراهی میکرد و برمیگشت.»
زیبا هم معلم روستا بود، هم مددکار اجتماعی. بیشتر اوقات هم با آن سنوسال کمش حکم سنگصبور زنان و دخترکهای روستایی را داشت. او میگوید: «مناطق روستایی ما محروم بود و باید در کنار آموزش به بچههای روستا کار تأمین شیرخشک برای نوزادان و پوشاک برای بچهها را هم دنبال میکردیم، به همین علت با گروه خیرین ارتباط داشتیم و در راستای همین فعالیتها با جمعیت امام علی(ع) آشنا شدیم.» آشنایی او با جمعیت امام علی(ع) همان و افتتاح خانه ایرانی در منطقه همان. خانهای که زمینه جذب ٢٨ کودک بازمانده از تحصیل در مناطق محروم روستاهای جنوب کشور را فراهم کرد.
زیبا با بیان اینکه در مناطق روستایی فقر عامل اصلی عقب ماندن بچهها از تحصیل بود، میگوید: «بنابراین لازم بود بچهها و خانوادهها توانمند شوند. آموزش مهارتهای بومی را در پیش گرفتیم و تولیدات آنها را در همان خانه ایرانی به فروش رساندیم. هر چه درآمد بچهها بیشتر میشد، انگیزه خانوادهها برای ادامه تحصیل آنان هم بیشتر میشد.» فعالیتی که زیبا در سایه آن توانست نور امید را به دل روستاییان محروم مناطق جنوبی بتاباند، همان کارهای بومی و محلی بود که از کودکی انجام میدادند، ولی زیبا این محصولات دستی و سنتی را با شیوههای نوین هنری تلفیق و در بستهبندیهای جذاب عرضه کرد. همین امر باعث شد که بازار جدیدی برای سوزندوزیهای زنان بلوچ در کشور و حتی خارج از کشور ایجاد شود.
بنیاد جهانی زنان که یکی از بازوان مشورتی سازمان ملل در امور زنان است، با توجه به گزارش فعالیتهایی که از سوی جمعیت امام علی(ع) برای آنها ارسال شده بود، جایزه خلاقیت زنان در زندگی روستایی را به زیبا اعطا میکند. زیبا با دریافت این جایزه امروز مسئولیتش را در برابر دختران مناطق محروم سنگینتر میداند و میگوید: «افتتاح نخستین و بزرگترین مرکز شبانهروزی که بتوانم در آن دختران بازمانده از تحصیل ٤١ روستای استان سیستانوبلوچستان را اسکان دهم و زمینه ادامه تحصیلشان در فضایی آرام و امن را فراهم کنم، بزرگترین آرزوی من است. امروز به علت نبود این مرکز خیلی از دختران روستایی ما ترک تحصیل میکنند.» او آرزوهای دیگری هم دارد؛ از تأسیس کارگاه تولید فرآوردههای خرما در منطقه و ساماندهی فعالیتهای بومی در این حوزه گرفته تا تأسیس کارگاه سوزندوزی برای زنان و دختران مناطق محروم. امروز در سایه سه مدرسهای که زیبا با کمک خیرین در مناطق محروم سرباز، قصرقند و نیکشهر ساخته است، دانشآموزان درسمیخوانند و برای ساختن آینده بهتر تلاش میکنند.