دنیای قلم -نویسنده «بچه مهندس» با بیان اینکه داستان را در حقیقت در فصل قبل سریال تمام کرده بود، در عین حال میگوید، در فصل جدید سعی کرده به دغدغه جوانان بپردازد و تا جایی که محدودیتها اجازه داده، حرفش را زده است.
حسن وارسته ـ نویسنده ـ در گفتوگویی با ایسنا با اشاره به اینکه تمام قصههای سریال «بچه مهندس» در فصل سوم بسته شده بود، درباره چالشهای نوشتن سریالهای دنباله دار، گفت: برای ما همین ادامه دادنش مقداری خطرناک و چالش برانگیز بود اما اقبال عمومی از طرف مردم باعث شد تا ما تن به این ریسک دهیم. قرار نبود ما فصل چهارمی داشته باشیم اما استقبال مخاطبان ما را در شرایطی قرار داد که نمیتوانستیم به خواسته مردم پاسخ منفی دهیم.
وارسته افزود: وقتی وارد فصل چهار شدیم قصهای نداشتیم و برای پیش بردن قصه دچار سردرگمی بودیم. بعد از ماه رمضان سال گذشته تا اوایل شهریور من تیم نویسندگی را عوض کرده بودم و تصمیم گرفتم که داستان را پیش ببرم. حدود سه چهار قصه را بررسی کردم تا مولفههای جذابیت داستان حفظ شود. در جاهایی ممنوعیتهای قصهای و ممیزیهایی هم داشتیم؛ خیلی برایمان مهم بود که طراوتی در قصه باشد تا بلایی که سر برخی از سریالهایی که وارد فصل جدید شدند و سابقه درخشان فصلهای قبل را از بین بردند، آمده، سرمان نیاید.
این نویسنده با بیان اینکه مولفههایی مثل عشق، مطالبات جوانان از نظام و دولت و دغدغه نخبگان در این فصل خیلی مهم بوده است، درباره کاربرد این مولفهها در سریال توضیح داد: من این مولفهها را در فصل چهار به کار بردم. ما ماجرای عشق جواد به مرضیه را در پایان فصل سوم هنوز به طور کامل باز نکرده بودیم و در حد یک سکانس بوده است. گفتیم که این میتواند زمینهای برای خط داستانی فصل جدید باشد که جواد چگونه میتواند به مرضیه برسد. عشق یکی از قصههای بسیار قوی است که در همه جای دنیا و در همه ژانرها همیشه وجود داشته و مردم هم به این تم علاقهمندند؛ ما هم سعی کردیم این تم را حفظ کنیم. موانعی که بر سر راه جواد، قهرمان داستان برای رسیدن به معشوق وجود دارد، میتوانست برای ما یک چالش دراماتیک باشد. مردم دوست داشتند این زوج را در کنار هم و در حال قند سابیدن روی سرشان و خواندن خطبه عقد ببینند. ما این مسیر را ادامه دادیم و برایش موانعی تراشیدیم و گرههایی قرار دادیم.
وارسته در ادامه درباره اشاره به موضوع شکار هواپیمای آمریکایی در سریال «بچه مهندس» توضیح داد: ماجرایی به اسم آرکیو داشتیم که در سریال توسط دانشمند قصه، دکتر توفیقی شکار شده بود. این بخشی از بحث اقتدار علمی قصه بود؛ که میتوانستیم بگوییم برای به دست آوردن و مهندسی معکوس این پرنده که بالاترین و پیشرفتهترین سطح علمی روز را داشت و شکارش هم خیلی سخت بود چه کارهایی انجام شده است؛ نحوه شکار این موجود مرموز و تبدیل آن به یک پرنده بومی خودش یک خط داستانی دیگری بود.
او افزود: آمریکا برای به دست آوردن آرکیو خیلی تلاش کرد. اول منکرش شد و بعدش از راه دیپلماتیک درخواست رسمی کرد. اینها برای ما بستری شد تا هم واقعی و هم خیال پردازانه به بخشی این ماجرا نگاهی بیندازیم.
وارسته در پاسخ به این سوال که تغییر شخصیت اصلی سریال در فصل جدید چقدر در روند داستان تاثیرگذار بوده است؟ گفت: اگر بگوییم بی تاثیر بوده است، دروغ گفتهایم. بازیگر قبلی شخصیت جواد جوادی را بازی میکرد و قصه فصل چهارم هم در تداوم فصل قبل است و زمان زیادی از آن نگذشته؛ بنابراین این تغییر ناگهانی هم در ذوق مخاطب خورد و هم باور پذیر کردن داستان را برای مخاطبی که به بازیگر قبلی عادت کرده بود کمی سخت کرد؛ اما چون مردم به مرور عادت میکنند، رفته رفته پذیرفتند که حالا این جواد جوادی را باید بپذیریم. چیز عجیبی هم نیست ما در نمونههای خارجی هم میبینیم که این اتفاق میافتد؛ مثلا در «جیمز باند» می بینیم که بازیگر عوض میشود. اما تماشاگران ایرانی نگاه شرقی دارند و وقتی با قهرمان قصه ارتباط برقرار میکنند، پذیرش تغییر کمی برایشان سخت است اما دیدیم که بعد از چند قسمت با این تغییر کنار آمدند.
نویسنده سریال «بچه مهندس» با اشاره به حذف شخصیت هایی که در فصل سوم، نقش دوستان نزدیک جوادی را ایفا کرده بودند، گفت: رفاقتی که در قصه وجود داشت را هم میخواستیم دوباره شکل دهیم. بحث رفاقت و احساس مسوولیت جواد در برابر دوستانش را تلاش کردیم در این فصل هم بیاوریم اما شرایطی پیش آمد که از برخی از بازیگران نتوانستیم استفاده کنیم؛ این مساله کارِ من را هم به عنوان درام نویس کمی سخت کرد. مجبور شدم از نو قصه شخصیت جدیدی را طراحی کنم که یواش یواش با جواد رابطه و دوستی صمیمانهای را برقرار میکند.
وارسته درباره تغییر کارگردان در فصل چهارم و سپردن کار بعد از سه فصل از علی غفاری به احمد کاروی هم گفت: هر کارگردانی یک لحن و یک تعریف متفاوتی از روایت قصه دارد. آقای غفاری از یک زاویه، قصه را روایت میکند و آقای کاوری از یک زاویه دیگر؛ مثل خواندن شعری است که یک بار شجریان میخواند و دیگر بار ناظری. این تفاوت لحن، قطعا حس میشود؛ البته هر دو لحن قشنگ است اما هر کسی با نگاه و ادبیات خودش قصه را روایت میکند.
او درباره مسائل و دغدغههای جوانان که در سریال مطرح شده است و میزان تشابه این شرایط به اوضاع حقیقی جامعه، اظهار کرد: ما تلاشمان این بود که آنچه دغدغه جوانان است را بازگو کنیم و تا جایی که محدودیتها اجازه داده است، گفتهایم. در همین چند قسمت هم موضوعاتی مثل حسادتهای درون دانشکده و باور نکردن بعضی از نخبگان و اینکه گاه اطمینان نمیکنیم، چرخ سیاست و اقتصاد را به نسل جوان دهیم در قصه محسوس است و رفته رفته این موضوعات بیشتر باز میشود.
این نویسنده افزود: ما حرفهایمان را در قالب قصه میزنیم. شخصیتهای محبوب داستان مدام انتقاد دارند که شما جوانان را باور ندارید و وقتی که در بازیهای سیاسی لازم باشد، جوانان را علم میکنید ولی وقتی که کارتان تمام میشود فراموش میکنید چه شعارهایی دادید. بنابراین تا جایی که قصه شعارگونه نشود، مسایل را مطرح کردهایم. من دوست ندارم شعار بدهم. حتی اگر حرف خوب هم باشد باید به شکل درست مطرح شود نه به صورت فریاد و شعار. مسایل را تا جایی که شکل شعاری نداشته باشد در قصه آوردهام.
وارسته در پایان با بیان اینکه ادامه داشتن سریال «بچه مهندس» بستگی به استقبال مخاطب و شرایط آینده دارد، گفت: درباره ادامه سریال نمیدانم چه اتفاقی بیفتد؛ ان شاءالله که این فصل هم مثل فصلهای قبل آبرومند تمام شود. از تیم نویسندگان، امیر شاداب و احسان فکا تشکر میکنم که در این کار من را همراهی کردند.