کد خبر : 11350 تاریخ : ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۴ اسفند - 07:32
یادداشتی به مناسبت سالگرد درگذشت دكتر محمد مصدق مصدق ؛ مردی که عاشق وطن بود مصدق به نوشته عظیمی «ایران را «معشوقه ما» می‌دانست و از «سوابق درخشان و مفاخر تاریخی انكارناپذیر» ایران یاد می‌كرد.» یادداشتی به مناسب سالمرگ مصدق را اینجا بخوانید

دنیای قلم - این روزها به علل و دلایل مختلف، ناسیونالیسم در گوشه و كنار دنیا به سكه روز بدل شده و تحت عناوینی چون وطن‌دوستی، میهن‌پرستی، ملی‌گرایی، عشق به مام وطن و... گرایش به این جهان‌بینی قوت گرفته است. در كشورهایی مثل ایران كه دیرینه تاریخی طولانی و تداوم فرهنگی چشمگیر است و عشق و علاقه به وطن ریشه‌های عمیقی دارد، گرایش به ناسیونالیسم، شدت و حدت بیشتری می‌یابد.

 

ناسیونالیسم یا چنانكه برخی ترجمه كرده‌اند، ملی‌گرایی، معناهای متفاوتی  یافته، از میهن‌پرستی افراطی و شووینیستی یا نگرش‌های ناسیونالیسم اقتدارگرا یا اشكالی از قوم‌گرایی نژادباور یا ملی‌گرایی برتری‌جویانه و دیگرستیز تا ناسیونالیسم مدنی و اندیشیده كه به تعبیر فخرالدین عظیمی با «وطن‌دوستی خردورزانه تفاوت عمده‌ای ندارد.» (هویت ایران، تهران: نشر آگه، چاپ اول: 1399). به نوشته این استاد تاریخ دانشگاه كنتیكت امریكا «هر ناسیونالیسمی داستان خوارداشت دیگران و رجزخوانی پهلوانی و حدیث برتری قومی و نژادی نیست» بلكه «ناسیونالیسم می‌تواند با خردورزی درآمیزد و چنین آمیزه‌ای زمانی تحقق می‌یابد كه فرد از دستاوردهای انسانی امروزین ملت و كشور خود در عرصه‌های گوناگون سرافراز باشد و هنجارهای مدنیت را در رفتار و گفتار هموطنان خود با خودی و بیگانه استوار بداند». 

 

محمد مصدق، سیاستمدار نامدار ایرانی، مصداق تام و تمام ناسیونالیسم مدنی است، صورتی از ناسیونالیسم كه به نوشته عظیمی در برابر ناسیونالیسم اقتدارگرای دو پادشاه خاندان پهلوی قرار می‌گیرد. ناسیونالیسم اقتدارگرا در برابر آرمان‌های مشروطیت، آزادی‌های سیاسی و مدنی و حاكمیت ملت می‌ایستد و «ساختارها و فرآیندهای دموكراتیك را آهسته و ناكارآمد و ناسازگار با پیشرفت و نوسازی می‌داند.» در مقابل «ناسیونالیسم مدنی با هواداری از حاكمیت و مشاركت ملی، بیشتر و موثرتر از هر هماوردی پوینده راه استقلال‌خواهی بوده و هواداری حقیقی از سربلندی، یكپارچگی و استقلال كشور را از مهم‌ترین سنجه‌های وطن‌دوستی دانسته است.»


مصدق به نوشته عظیمی «ایران را «معشوقه ما» می‌دانست و از «سوابق درخشان و مفاخر تاریخی انكارناپذیر» ایران یاد می‌كرد.» مصدق در مجلس می‌گفت:«این مملكت باید استقلال خود را در مقابل دولت[های] مجاور اعم از بزرگ و كوچك حفظ كند. هیچ دولتی حق ندارد مستقیما یا به وسیله افرادی كه مرام او را تبلیغ می‌كنند در این مملكت دخالت كند». رضا ضیاءابراهیمی هم با تاكید بر وجه دموكراتیك و مدنی مصدق، او را یك «ناسیونالیست مشروطه‌خواه» می‌نامد(پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، ترجمه حسن افشار، تهران: نشر مركز، چاپ اول: 1396). از دید این استاد تاریخ كینگز كالج لندن، «مصدق هرگز یك ناسیونالیست بی‌جاساز نبود». مراد ضیاءابراهیمی از ناسیونالیسم بی‌جاساز، آن ایدئولوژی قوم باور و نژادگرایی است كه معتقد است «ذات ایرانی و عظمت ایران را باید در عصر طلایی پیش از اسلامش جست». مشكلات ایران را ناشی از حمله اعراب به ایران می‌خواند و بر این باور است كه «ایرانیان از نژاد آریایی‌اند بنابراین نسبت خویشاوندی با اروپاییان دارند و از نظر نژادی، پاك سوای اعرابند.»

 


مصدق با چنین نگرشی مخالف است. او «علنا و حتی در محاكماتش از ایمان شیعی خود می‌گفت و در نطق‌های مجلس از امام حسین(ع) یاد می‌كرد و هیچ‌گاه پرچم آریایی‌گری بالا نبرد. هرگز به روایتی تاریخ‌زده استناد نكرد و خودشیفتگی نژادی بروز نداد. نه دوره ساسانی را بهشت موعود قلمداد كرد و نه جارچی غرب‌زدگی تمام عیار شد. بر عكس، او مرد عمل بود و هدف‌های سیاسی ملموس انقلاب مشروطه را دنبال می‌كرد: آزادی، استقلال و حكومت قانون».

 


نگاه به الگوی وطن‌‌دوستی و ناسیونالیسم مدنی مصدق، امروز و در شرایطی كه انواعی از ناسیونالیسم‌های اقتدارگرا، افراطی، نژادگرا یا انحصارطلب و خیال‌پرداز در حال قدرت گرفتن هستند، ضرورت پیدا می‌كند. ناسیونالیسمی كه در عین تعهد به وطن و تلاش برای اعتلای آن به انتقاد از تعصب، جزم و جمود، انحصارگرایی، دیگرستیزی و باورهای نااندیشیده و غلط هموطنان می‌پردازد و اهتمام به خویشتن را با پناه بردن به گذشته‌ای موهوم و خیالی یكی نمی‌داند. عشق به میهن، چشمان او را كور نمی‌كند و محبوبش را به شیوه‌ای درست و خردمندانه دوست دارد چنانكه فردوسی و دهخدا و مصدق ایران را دوست داشتند.