تصلب در اداره امور

تصلب در اداره امور

یادداشتی از عباس عبدی

دنیای قلم -شاید برخی طرفداران وضع موجود  گمان كنند كه ماجرای پیش آمده برای خانم مهسا امینی بیش از اندازه بزرگ شده است و احتمالا آن را توطئه رسانه‌ای بدانند. ولی واقعیت این نیست. او را به دلیلی به بازداشتگاه وزرا بردند كه می‌تواند شامل حداقل نیمی از زنان و دختران این كشور شود. همچنان كه اگر آمار رسمی منتشر شود معلوم خواهد شد كه تاكنون چه تعداد زیادی از زنان و دختران این كشور پای‌شان به وزرا رسیده و چه تعداد را نگران كرده است. اتفاقی كه برای ما یك خبر است و برای آن زنان و دختران یك كابوس. گرچه باید منتظر رسیدگی بی‌طرفانه و جزییات این رویداد بود ولی فرض می‌كنیم تمام آنچه از طرف نیروی انتظامی گفته شد، صحیح است.

 

یعنی این دخترخانم را به آنجا برده‌اند، تا در جلسه ۴۰ دقیقه‌ای ارشاد شود، سپس دچار سكته قلبی شده و در زمان مناسب به بیمارستان برده شده، ولی عملیات احیا پاسخ نداده و فوت كرده است. فعلا همین را مبنای بحث و گفت‌وگو قرار می‌دهیم.‌ گرچه این روایت اگر درست و دقیق باشد، باعث تاسف خواهد بود كه بدانیم شنیده و پذیرفته نمی‌شود. چرا؟ به این علت بسیار ساده كه ما هنوز نزد فرزندان‌مان شرمنده هستیم كه چرا خبر رسمی سقوط هواپیما را باور كردیم.

 

این دقیقا جمله‌ای است كه یكی از دوستان گفته است: «ترجیح می‌دهم اصل را بر دروغ بودن بگذارم‌. اگر بعدا ثابت شد كه راست است چیزی از دست نداده‌ایم و با تاخیر به یك خبر درست رسیده‌ایم ولی اگر بنا را بر راست بودن بگذاریم و دروغ از كار درآید، احساس فریب‌ خوردن و حماقت می‌كنیم. ماجرای هواپیمای اوكراینی نشان می‌دهد كه راه دوم بهتر است و هزینه‌اش كمتر.» پس به لحاظ شخصی نابودی اعتماد مهم بود. اعتمادی كه در گذشته هم ترك برداشته بود ولی نه تا این اندازه. اكنون فرض را بر بهترین حالت می‌گذاریم تا هنگامی كه خلافش ثابت شود. بگذریم. فعلا فرض را بر صحت ادعاهای رسمی می‌گذارم. به این علت كه حتی اگر بر اثر ضرب و شتم هم این دخترخانم فوت كرده باشد، هیچ تاثیری بر آنچه می‌خواهم بگویم ندارد، اتفاقا معتقدم كه پذیرش سكته قلبی به عنوان علت فوت نشان می‌دهد كه مساله عملكرد نیروی انتظامی نیست، بلكه مشكل جای دیگری است. 

این اتفاق به ‌صورت مصنوعی بزرگنمایی نشده است، همه كسانی كه در خانواده و نزدیكان‌شان زنان و دخترانی را دارند كه بالقوه ممكن است دچار این مشكل شوند و سر از وزرا درآورند، ترسیده‌اند و این بسیار جدی است. در این چند روز كسانی از این واقعه اظهار تاسف كرده و نگران شده‌اند كه در گذشته چنین واكنشی را نداشتند. پس مساله بسیار جدی‌تر از آن است كه بخواهند آن را توطئه رسانه‌ای دیگران قلمداد كنند. در حقیقت این رویداد، نه یك مصیبت خانوادگی كه به یك مصیبت جمعی تبدیل شده، و همه را تحت تاثیر قرار داده است. نوعی همدلی گسترده میان مردم و قربانی ایجاد كرده و حتی مردم تصور می‌كنند كه خودشان نیز بالقوه قربانی هستند و حتی به نوعی همه احساس مسوولیت می‌كنند كه چرا كار به اینجا كشیده شده است.

 

مشكل كجاست؟ اجازه دهید كه مقایسه‌ای شود. قانون انتخابات مجلس تاكنون به‌طور مكرر تغییر كرده و اصلاح و تخریب شده. چرا؟ به این علت كه منافع عده‌ای بیشتر تا‌مین شود یا عده‌ای را حذف كنند، دایره را تنگ‌تر یا در برخی مقاطع دایره را وسیع‌تر كنند. از این تغییرات در قوانین كه مرتبط با منافع گروه‌های خاص است كم نداریم. ولی در مقابل قانون مربوط به پوشش زنان چند دهه است كه تغییری نكرده و جالب اینكه هیچ‌گاه هم اجرا نمی‌شود و نمی‌شده است، چون قابلیت اجرا شدن ندارد و جامعه هم اجرای آن را نمی‌پذیرد و همیشه هم گفته شده كه این قانون را عوض كنید یا اینكه از اجرای سلیقه‌ای آن دست ‌بردارید، ولی دریغ از یك پاسخ مناسب و عملی. چرا؟ به این علت كه قانون‌نویسی در ایران از یك‌سو با محدودیت‌هایی مواجه است كه امكان حل مسائل را نمی‌دهد و از سوی دیگر چنان رهاست كه هر مجلسی مطابق میل و منافع شخصی نمایندگان خود آن را تفسیر كرده و تغییر می‌دهد. تصلب و در عین حال ناپایداری شدید در مهم‌ترین ركن مدیریت جامعه، یعنی مبانی قانون‌نویسی و سپس اجرای قانون آن ریشه اصلی بروز این حادثه است. سال‌هاست كه همه فریاد می‌زنند این قانون را اصلاح كنید، ولی به قول معروف؛ گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست/ آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. ریشه این تصلب را در روزهای بعد خواهم نوشت.

عباس عبدی
 

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.